سلفیگری در جهان اسلام
برای این که جریان سلفیت شناخته شود، لازم است نخست به فرق اهل سنت اشاره شود، امروز در جهان اسلام، طبق آمار غرب، یک میلیارد و ۳۷۳ میلیون مسلمان وجود دارد و طبق آمار مسلمانان، یک میلیارد و ۵۸۰ میلیون مسلمان وجود دارد، که حدود ۱/۱ میلیارد سنی هستند.
چهار فرقه مذهبی اهل سنت و تفاوتهای فقهی، کلامی و اخلاقی
چهار فرقه مذهبی اهل سنت:
سلفیها در میان اهل سنت
پس اکثر اهل سنت، غیرسلفی هستند، حتی ضد سلفیت و مخالف سلفیت در اعتقاداتند، نصف یک میلیارد مسلمان، از نظر اخلاقی و مباحث اخلاقی رویکرد صوفیانه دارند، پانصد میلیون صوفی سنی داریم که اینها هم مخالف سلفیت و وهابیتند، کدام اهل سنت به شیعه نزدیکتر است؟ در اخلاق، صوفیها، از نظر کلامی ماتریدیها و از نظر فقهی حنفیها به شیعه نزدیکتر هستند، یعنی میشود حنفیهای ماتریدی صوفی میشود اهالی گلستان کردستانیها هم خیلی نزدیکند، از نظر اشعری بودن، مقداری دورتر از ماتریدیها هستند ولی صوفی شافعی هستند، لذا کردستانیها و گلستانیها به ما خیلی نزدیکند.
معنی سلفی
هر کس که معتقد باشد، فهم سلَف از فهم خلَف برتر است، یعنی کسانی که در قرن ۱، ۲ و ۳ بودهاند و اهل حدیث بودهاند، فهمشان از فهم عرفا و اشاعره و ماتریدیه و صوفیه و متکلمان و فلاسفه بهتر است، او سلفی است، سلفی ناب، بیشتر در بین وهابیون پیدا میشوند، پس سلفی آن است که معتقد است، فهم سلَف آنهم اهل حدیثشان، آنهم همانهایی که خودشان قبول دارند، از فهم آیندگان بهتر است، سلفیگری در معنای لغوی به معنی تقلید از گذشتگان، کهنهپرستی یا تقلید کورکورانه از مردگان است، اما سُلَفیه، اصحاب السفالصالح، در معنای اصطلاحی آن، نام فرقهای است که تمسک به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح میدانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود، سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام(ص)، صحابه و تابعین دارند آنان معتقدند که عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شود که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فرا گرفت و علما نباید به طرح ادلهای غیر از آنچه قرآن در اختیار میگذارد، بپردازند، در اندیشه سلفیون، اسلوبهای عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و تنها نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نص قرآن برای آنان حجیت دارد.
سلفیت وهابیت تکفیر
سلفی ناب، بیشتر در بین وهابیون است، اکثر وهابیون تکفیری هستند، طیف کوچکی در وهابیون بوده و هست که تکفیری نیست، تکفیری یعنی همه مسلمانان اعم از شیعه و سنی، خصوصاً صوفیها را مشرک و کافر جلی میدانندکه یا باید دوباره اسلام بیاورند یا کشته شوند، اگر اینها قدرت داشته باشند، تفکرشان این است که اسلام دوباره باید به همه عرضه شود، اگر قبول کرد که اسلام میآورد، اگر قبول نکرد، اموالش به عنوان غنیمت میان جهادگران در راه خدا، تقسیم میشود، خودش کشته و زن و بچهاش به کنیزی گرفته میشود، در دوره اول و دومشان اکثر سنیهای حنبلی را کشتند زیرا وهابیت را قبول نداشتند، وهابیت از شاخههای مذهب حنبلی است، سه عنصر یعنی آلسعود، پول نفت و آمریکا در گسترش وهابیت موثر بوده است.
سلفیت دیوبندی
طیف دوم سلفیها، نه سلفی به معنای حقیقی، دیوبندیها هستند، منسوب به شاه ولیاله دهلوی که معاصر عبدالوهاب است، این فکر را از ابنتیمیه گرفت و در هند پخش کرد، آن جمعی است بین فکر ماتریدیه، فکر صوفی و فکر سلفی، اینها به معنای دقیق سلفی نیستند، یعنی نمیگویند فهم سلَف بر فهم ماتریدی برتری دارد ولی چون بعضی افکار ابنتیمیه را پذیرفتهاند، بنام سلفی شناخته میشوند، وقتی قیام مسلمانان هند به وسیله انگلیس سرکوب شد، سوال این بود که چرا به اینجا رسیدیم؟ گفتند چون از سلف دور شدیم، بخاطر فشارهای انگلیس بر مردم، شعبههای مدرسه دیوبندیه به سرعت گسترش یافت، استعمار انگلیس در هند، باعث شد این تفکر خیلی سریع در حوزههای اهل سنت هند که حنفی صوفی ماتریدی بود، رشد کند، یعنی حنفیِ صوفیِ ماتریدیِ سلفی شد، دیوبندیها عموماً تکفیری نیستند، ولی بویژه نسبت به شیعه افراطیاند، با رشد جریان دیوبندیه، از دل آن سازمان جماعةالتبلیغ بیرون آمد، در دوره فشار انگلیس گفتند در طی سال سه روز برای خدا بروید تبلیغ، لذا این جماعت میان مردم عادی رشد یافت، این افراد به پاکستان، افغانستان آسیای مرکزی و اروپا رفتند و تفکر دیوبندی را تبلیغ کردند، این اندیشه به ایران نیز وارد شد، شاید ۹۰% سنیهای سیستان و بلوچستان دیوبندی باشند، اینها وهابی نیستند، زیرا ۶۰% با شیعه اشتراک دارند و ۲۰ درصد با وهابیت.
اخوانالمسلمین
سید محمد رشید رضا، اول تحت تاثیر عبده و سید جمال و اشعری بود، اما با خواندن کتب ابنتیمیه سلفی شد، صراحتاً گفت سلفی غیرتکفیریام، یعنی توسل و ... شرک است، اما مسلمانانی که اینکارها را انجام میدهند، مسلمان مشرکند، آبرویشان محترم است، رشید رضا، تفکرات سلفی را پخش و ۲۵ سال برای خدا از وهابیت دفاع کرد، اما تکفیر را قبول ندارد، نگاهش به عجم و ایرانیها بد، ولی به تقریب خوب بود، میگوید مسلمانان باید وحدت کنند و آن مسلمان مشرک باید کنار آن سلفی بنشیند، حسنالبنا، شاگرد رشید رضا، تفکر سلفی را از او گرفت، اما یک صوفی به تمام معنا است، لذا اخوانالمسلمین، سلفی معتدل تقریبی است، با رویکرد سیاسی یعنی دنبال حکومت اسلامی است، البنا عضو دارالتقریب مصر بود، این در میان اصول اساسی اخوان مانده است، اتفاقی که این روزها برای زندانیکردن اخوانالمسلمین در مصر افتاده، سه بار دیگر نیز افتاده است، اما مشکلشان این است که مهندس و دکترهایی هستند که قرآن و سنت را خواندهاند، راحت اجتهاد میکنند و فتوا میدهند.
سلفیه جهادیه
سلفیه جهادی از دل اخوانیها، که همیشه معتدل بودهاند، بیرون آمدهاند که از دل اینها هم القاعده درآمد عدهای از اخوانیها تحت فشار عبدالناصر، از آنها جدا شدند، سید قطب در زندان، کتابی از ابوالاعلی مودودی به دستش رسید که نوشته بود الان در دوره جاهلیت زندگی میکنیم، این را گرفت و کتاب المعالم فیالطریق را نوشت که القاعده از آن درآمد، در آن کتاب گفت ما در جاهلیت قرن بیستم زندگی میکنیم و هر کس به این جاهلیت راضی است، کافر به کفر اکبر است، پس همه شهرهای مسلمان، ناگهان شهر کافر و جاهلی شدند، ریاض، قاهره، بغداد و تهران، پس باید از شهر جاهلی هجرت کرد، این سه نکته در این کتاب بود، جوانهای تند اخوانی که تفکر معتدل را قبول نداشتند، طرفدار تفکر جهادی سید قطب شدند، سید قطب گفت، هجرت کنید به جاهایی که اسلام باشد و به شهرهای جاهلی حمله کنید، جهاد واجب است لذا گروه جماعةالمسلمین ایجاد شد که همان حزب التکفیر و الهجرة است، به کوه رفتند و از آنجا به شهرهای جاهلی حمله میکردند، همانکه الان القاعده هستند، فشار سادات و مبارک، باعث تحت فشار قراردادن آنها در مصر شد، با شروع جنگ افغانستان، همگی به افغانستان رفتند، اسمشان افغانالعرب شد رئیسشان عبداله عظام است و معاون و رئیس لجستیکش، اسامه بن لادن بود، عظام، آدم معتدلی است ولی قائل به جهاد واجب عینی است.
جریانهای افراطی اخوانی:
ریشههای شکلگیری جنبشهای سلفیگری
پیروان سلفیه با این دیدگاهشان، جامعه اسلامی و مسلمانان را به دو دسته سلفیه و غیرسلفیه، از نظر آنان کافر و مشرک، تقسیم کردند و این خود یک بدعت است، اما این فرقه در تبادل فهم و آراء خود، حتی در بین خودشان نیز به اختلافات اساسی دچار شدند، درواقع سلفیون با اعتقادشان به تبعیت از روش و اسلوب سلف، باب استنباط و اجتهاد را که تضمینکنندهی بقا و ابدیت اسلام است، مسدود کردند.
سلفیـه پس از فروپاشی عثمـانـی
پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی، آخرین دولت بزرگ و مستقل اسلامی، به تدریج کشورهای متعددی نظیر عراق، عربستان، سوریه، لبنان، اردن و ... به عنوان کشورهای جداگانهای از دل این امپراتوری تجزیه شدند
از این رویداد بزرگ، جنبشهای متعددی مبتنی بر نهضتهای کلاسیک دینی به تدریج سربرآوردند، این جنبشها که گاهی اصلاحگرا نیز بودند، خاستگاهی ضداستعماری داشتند و خواهان بازگشت به وضع پیشین بودند، جنبشهایی نظیر اخوانالمسلمین در مصر، جنبشهای آزادیبخش الجزایر، تونس، پاکستان و سایر ملل اسلامی را میتوان از این دسته برشمرد، این جنبشها با یک رویکرد مهم نیز روبرو بودند و آن، احیای سمبلها و الگوهای صدر اسلام بود جنبشهای اسلامی مشکل عمدهی خود را اندیشههای غربی و نظامهای تئوریک منبعث از غرب میدانستند نظامهای حکومتی مبتنی بر پایههای اومانیسم و دموکراسی در غرب اکنون توانسته بودند تجارب خود را در کشورهای مختلف غربی به عرصه ظهور رسانده و حکومتهای مدرنی را پایهگذاری کنند، اما جنبشهای اسلامی با چالشی عظیم مواجه بودند و آن، وجود اندیشه بازگشت به نظام خلفای صدر اسلام، یعنی بازگشت به وضع پیشین بود، اندیشه بازگشت به زودی به شکلگیری اندیشه تشکیل حکومت اسلامی منجر شد، چیزی که این دگرگونی را سریعتر کرد، مجموعهای از واکنشهای سنتگرایان در قبال سکولاریسم ترکیه، تجاوز و تهدید قدرتهای غربی و پیامدهای بحران فلسطین بود که پس از سیطره رژیم اسرائیل بر آن، به یک مساله محوری و بنیادی برای جنبشهای عربی ـ اسلامی تبدیل شد، اما خاستگاه اصلی این تفکرات، بنیادگرایی بود، بعدها به آن پسوند اسلامی نیز اضافه شد و این تفکر به یکی از اندیشههای سیاسی رادیکال تبدیل گردید، بنیادگرایی سلفی به ویژه در مصر، ابتدا ترکیبی از بنیانگذاران وهابی دولت عربستان سعودی و تعالیم فرقه سلفیه ملهم از محمد عبده و محمد رشید رضا بود که بازگشت به اسلام اولیه یا وضع پیشین را تبلیغ میکرد، این دورگه بنیادگرایی، بعدها از یکدیگر جدا شدند و سلفیه نمود فعالیت انقلابی و رادیکال و از سوی دیگر، وهابیگری مظهر محافظهکاری سفت و سخت شد، اندیشه سلفیه گرچه بعدها به اپوزیسیون فرقه وهابیت تبدیل شد، اما همچنان به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی باقی ماند.
قسمت سوم ـ عملکرد ایالات متحده آمریکا در ترویج سلفیگری در خاورمیانه، علل و چگونگی آن
آمریکا و رژیم صهیونیستی که زمانی با انقلابهای عربی جایگاه و موقعیت خود را در منطقه از دست داده بودند، هماکنون با حمایت از این جریانها تلاش میکنند، از یک سو انقلابهای عربی را به ناکامی بکشانند و از سوی دیگر موقعیت و نفوذ گذشتهی خود را در این کشورها بار دیگر بازیابند.
در این بین تشابه رویکرد اسرائیل و آمریکا با رویکرد عربستان در سوریه و دیگر کشورهای عربی که خواهان روی کار آمدن حکومتی وابسته به غرب در این کشور و تفکیک محور مقاومت هستند، موجب شده تا ضمن نزدیکی بیش از پیش ریاض، تلآویو و واشنگتن، از هیچ فتنهای در سوریه فروگذاری نکنند و حمایت مالی و نظامی و سیاسی از سلفیهای تکفیری بخشی از این رویکرد جهت براندازی نظام در سوریه و روی کار آوردن نظامی وابسته به غرب و عربستان سعودی در این کشور است، این موضوع در کنار دیگر تحرکات سلفیها در کشورهای منطقه به ویژه کشورهایی که بهار عربی را به خود دیدهاند، وجود عینی دارد، صدور اسلام، هدف دستگاه سیاست خارجی عربستان نیست، یکی از اصلیترین اهداف این دستگاه، تحکیم و تشکیل شبکهای از حامیان قادر به دفاع از منافع اقتصادی، ایدئولوژیک و استراتژیک پادشاهی عربستان است، از زمان آغاز بهار عربی، حامیان و مروجان سلفیگری، کمکها، همچنین اهداف سیاسی خود را مستقیمتر به گروههای مورد نظر خود رساندهاند.
اهداف آمریکا در خاورمیانه
اهداف راهبردی و درازمدت آمریکا هم بوسیلهی حضور سختافزاری و هم از طریق نرمافزاری در خاورمیانه دنبال میشود و درنهایت ادغام خاورمیانه در اقتصاد سیاسی جهان را پیگیری میکند، مهمترین اهداف عبارتند از:
۱ـ تضمین جریان انرژی منطقه بسوی غرب
۲ـ پیشبرد فرآیند صلح خاورمیانه
۳ـ تامین و تضمین منافع اسرائیل
۴ـ ستیز با اسلام سیاسی با عنوان مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی اسلامی
۵ـ مقابله با کشورهای مخالف آمریکا
۶ـ گسترش فرهنگ آمریکایی در پوشش دموکراسی، اقتصاد بازار آزاد و سکولاریزم،
از آنجا که کشورهای خاورمیانه حدود ۹۰ درصد از درآمد ملی خود را از طریق نفت و گاز بدست میآورند لذا تسلط آمریکا بر این ماده حیاتی در خاورمیانه از طریق حضور مستقیم، تسلط بر منابع مالی تامینکننده اصلاحات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی موردنظر نیز محسوب میشود، درواقع، تحقق یک نظام اقتصاد آزاد در خاورمیانه در واقع منطق لیبرالیستی اقتصاد بازار است که مدعی است، تحقق آن به صلح و ثبات منجر میشود.
زمینههای دستیابی به اهداف
ایجاد بحرانها و ساختارهای تهدیدزا در خاورمیانه
۱ـ ناهمگونیهای سیاسی در بین کشورهای منطقه و منازعات درون منطقهای
۲ـ تعارض کشورهای اسلامی منطقه با اسرائیل
۳ـ وجود گروههای بنیادگرا بخصوص مقاومت برخی کشورها با محوریت ایران در برابر آمریکا
۴ـ بحرانسازی موضوع هستهای ایران، اتخاذ سیاستهای دوپهلو و دوگانه حقوق بشری و دموکراسی در خاورمیانه، خاورمیانه از چند جهت بعنوان این هدف انتخاب شده است، تهدیدات تروریسم علیه نظام سرمایهداری جهانی در این منطقه، ضرورت تضمین دسترسی و صدور نفت، تضمین امنیت اسرائیل و سرکوب یا کاهش مقاومت اسلامی کشورهای منطقه، از اینرو اشاعه ارزشها و عناصر فرهنگ آمریکایی میتواند گامهای آمریکا در رسیدن به اهدافش را استوارتر سازد، ایجاد فشار بر کشورهای منطقه مانند خاورمیانه، آسیای مرکزی، قفقاز، شبه قاره هند و ... با اهرم گروههای تروریستی سلفی مانند طالبان و القاعده، با هماهنگشدن سیاستهای اطلاعاتی و منطقهای عربستانسعودی و ایالات متحده آمریکا بخصوص درباره القاعده و طالبان، آمریکا امتیازهای بسیار جدی از سعودیها گرفته است تا در بازسازی سیاستهای نظامی آمریکاییها از آنان بهره ببرد، دولت باراک اوباما در تلاش برای بازسازی قدرتهای از دست رفته آمریکا در برنامهریزیهای هماهنگ، برای فشارهای منطقهای بر قدرتهایی که منافع آمریکا را به خطر میاندازد، است و از نفوذ عربستان سعودی در منطقه مهم خاورمیانه، ماورای قفقاز و آسیای میانه و همچنین منطقه شبه جزیره هند بهره میگیرد، دولت آمریکا در راهبرد جدید خود، از سعودیها خواسته تا با بهکاربردن نفوذشان، سرنخ شبهنظامیان سلفی و وهابی را در دست بگیرد، از اینروی، با بهرهگیری از سرپلهای ایجادشده توسط عربستان در سالهای اخیر، به ویژه در برخی از ارتباطات شاهزادگان سعودی با روحانیون خاندان آلشیخ که مرجع رسمی دینی در عربستان سعودی به شمار میرود، راه برای مقابله با کشورهایی که در برابر آمریکا در منطقه ایستادهاند بازتر شده است.
نمونههای استفاده آمریکا از گروههای سلفی
انفجارهای انجامشده در روسیه و جمهوریهای وابسته به آن فدراتیو، توسط همین حلقهها انجام گرفته است، ضمناً سرنخ شورشیان منطقه چچن و داغستان در عربستان بوده است، آمریکا با گرفتن فتحالاسلام در لبنان، برای رویارویی با حزباله و گروه مشابه آن در غزه برای رویارویی با حماس برنامهریزی کرده است البته این کانون در ترکیه نیز شکل گرفته اما توسط دولت ترکیه به شدت سرکوب شده است، در پاکستان حملات سازمانیافته گروههای وابسته به وهابیت به سران عشایر پاکستان که از ائتلاف با القاعده خارج شدهاند و شیعیان پاکستان و نظامیان پاکستانی که در برابر سرکوبی القاعده و طالبان پافشاری میکنند سازماندهی شده است، همچنین در عراق نیز این حملات با یک رویکرد جدید، تنها متوجه دولت شیعی برای تضعیف و سرانجام سرنگونی این دولت است، این رخدادها در حالی روی میدهد که آمریکا، بیش از پیش با سازمان اطلاعات عربستان سعودی پیوند خورده و مأموریتهای جدیدی از جمله مقابله با ایران، به آنان واگذار شده است گفته میشود، فشار بر روسیه برای دست برداشتن از فشار بر آمریکا برای تخلیه پایگاههای نظامی آنها در آسیای میانه، با انفجارهای روسیه نیز مرتبط بوده است، اکنون آمریکا، نه در برابر القاعده و طالبان، بلکه هماهنگ با آنان، فشار بر قدرتهای منطقهای آسیای میانه خاورمیانه و ماورای قفقاز را افزایش داده است، این روند خطرناک همچنین در یمن دنبال شده و در شمال آفریقا نیز در حال بررسی و مطالعه است.
عملکرد ایالات متحده آمریکا در ترویج سلفیگری در خاورمیانه: سنی در برابر شیعه
بنابر آنچه بیان شد، سلفیگری پدیده جدیدی نیست و تقاضا برای تغییر و تحول در حکومت و جامعه اسلامی، امری بوده است که همواره سلفیها آن را دنبال میکردهاند، بهرهبرداری از عامل مذهب نیز ریشه در جامعه و فرهنگ آمریکائیان دارد و هم ریشه درسیاست و حکومت آنها، پس از جنگ سرد، نوعی تلاش در جهت تقویت گفتمان واژگانی جدید بوسیله اندیشمندان و سیاستمداران آمریکایی صورت گرفت تا تضمینکننده منافع و اهداف و امنیت ملی آمریکا در بخشهای گوناگون جهان باشد، بعنوان مثال ژئوپلیتیک شیعه با هدف تهدید جلوهدادن شیعیان خاورمیانه به منظور تولید قدرت نرم برای کشورهای غربی صورت میگیرد که برخلاف جلوههای عینی ژئوپلیتیکی، دارای هیچگونه نمود عینی، نه در سطح نقشهنگاری و نه سرزمینی نیست، اصطلاح ژئوپلیتیک شیعه، نظامی از ساختار قدرت را مکشوف میسازد که میتوان در آن به انگیزههای ابداع این واژه پی برد.
ژئوپلیتیک شیعه
از اینرو به نظر میرسد، میتوان برای درک ماهیت ژئوپلیتیک شیعه و برملا ساختن ابعاد پشت پرده آن استراتژی، قدرت و ابعاد امنیتی و سیاسی آن را بر مبنای دیدگاه فوکویی از قدرت به تصویر کشید، در ادامه برای درک بهتر موضوع، مبحث قدرت نرم جوزف نای بهعنوان پیش برنده سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا و ارتباط آن با ایده هلال شیعی را تشریح خواهم کرد، باتوجه به این مباحث میتوان اینگونه استدلال کرد که طرح موضوعی مانند ژئوپلیتیک شیعه، درواقع نمایش قدرت نرمی است که موجب همرنگسازی اهداف سیاست خارجی کشورهای عرب سنی، ایالات متحده آمریکا و اسرائیل، بدون توسل به زور و اجبار و صرفاً بر مبنای اقناع صورت گرفته است، اما این که طرح این ایده، چگونه به صورت یک گفتمان سیاسی درآمده و دال مرکزی آن چهچیز است، میباید به گفتمان و شیوه تحلیل گفتمان پرداخت
در تحلیل گفتمانی، واژهها زمانی که بارمعنایی پیدا کرده و شروع به تولید قدرت میکند، مورد نظر است، به عنوان نمونه، هلال شیعی اصطلاحی است با سابقهی آکادمیک در ادبیات آلمانی، که نخستینبار در حوزهی مباحث استراتژیک منطقه، ملک عبدالله دوم، در سال ۲۰۰۴ مطرح کرد، زمانی که از یک سو، بحران هستهای ایران به اوج خود رسید و از دیگرسو، عراق به سمت جنگ داخلی شتاب گرفت، وی ادعا کرد نتیجه اصلی جنگ در عراق، شکلگیری یک هلال شیعی تحت سلطه ایران بوده است، از نظر او، قریب به اتفاق نوار منطقهای از دریای مدیترانه تا اقیانوس هند و دریای خزر که دارای منابع انرژی نفت و گاز سرشاری است، تحت نفوذ شاخهای از اسلام شیعی قرار دارد که این خیزش امپراتوری شیعه، از طرف تهران حمایت میشود، حسنی مبارک، رئیس جمهور مخلوع مصر در سال ۲۰۰۵ در مصاحبه با تلویزیون العربیه این واژه را تکرار کرد و گفت شیعیانی که در کشورهای منطقه زندگی میکنند، بیش از آنکه به کشور خود وفادار باشند به ایران وفادار هستند، در واقع، کاربرد این واژه همزمان با به حکومت رسیدن شیعیان در عراق، تکمیل کننده حوزه نفوذ شیعی بود که کشورهای لبنان، سوریه، عراق، ایران، پاکستان و افغانستان را دربرمیگرفت این مسئله باعث شد نهادهای سیاسی ـ امنیتی محافظه کار اهل سنت منطقه، نسبت به افزایش قدرت و نفوذ شیعیان، به ویژه ایران و پیدایش نوعی هلال شیعی مؤثر در منطقه اظهار نگرانی کنند، به بیان سادهتر میتوان هدف اصلی از طرح هلال شیعی و ژئوپلیتیک آن را، ایجاد تنش و درگیری و راهانداختن جنگ میان شیعیان و اهل تسنن دانست، علل و عواملی چون حادثهی یازده سپتامبر و تغییر معادلات قدرت در عراق به نفع شیعیان، از عوامل مهم و تأثیرگذار در طرح هلال شیعی از سوی شاه اردن بود و در بخشهایی نیز، غرب برای ایجاد تنش و شکاف میان مسلمانان از طرح فوق حمایت کرده است، در این تعبیر، مرکز هلال شیعی و ژئوپلیتیک آن، کشور جمهوری اسلامی ایران است، حال آنکه سیاست ایران بر پایهی وحدت میان مسلمانان و ایجاد انسجام و نزدیکی بین پیروان دو مذهب شیعه و سنی است و برخی رویکردهای آن، مانند طرح هفته وحدت در داخل کشور و نامیدن جمعهی آخر ماه مبارک رمضان به روز قدس در عرصهی بینالمللی، و حمایت از حزباله و حماس در منازعات منطقهای گویای این مطلب است
بنابراین، طرح ایدهی هلال شیعی، دستاویزی برای اعمال فشار منطقهای و بینالمللی بر کشورهای دربرگیرندهی آن، به ویژه ایران است، زیرا این طرح ممکن است وزن شیعیان را افزایش دهد، ولی موضعگیری نادرست نیز میتواند به ماهیت حضور فعال شیعیان آسیب برساند و کشورهای عرب منطقه را در ذیل حمایتهای آشکار و پنهان جهان غرب در مقابل شیعیان قرار دهد.
از اینرو بر این باور هستیم که، اصطلاح هلال شیعی یا ژئوپلیتیک شیعه، زمانی به عنوان یک گفتمان، سپهر سیاست بینالملل و تحولات خاورمیانه را متاثر کرده است که به عنوان یک قدرت نرم شروع به تولید قدرت برای برخی از کشورهای عربی، اسرائیل و ایالات متحده آمریکا کرده است، درنهایت، هدف اصلی طرح نمودن بحث هلال شیعی، نیز در واقع تبدیل تفاوت دیدگاه مذهبی به تضاد سیاسی و سرانجام بهرهبرداری از آن در معادلات قدرت است.
گفتمان سازی عربی ـ غربی، ابداع هلال شیعی یا ژئوپلیتیک شیعه؟
درگیریهای صورت گرفته در زمینه برنامه هستهای ایران، توطئههای قدرت سیاسی در لبنان و همچنین ادامه خشونت در فلسطین و اسرائیل، بر اساس دو مدل تبیینی قابل جمعشدن است، ایده هلال شیعی و
خیزش یا احیا شیعه، این دو مدل از هم متمایز است و به ندرت میتوان آنها را برای یک پدیده مورد استفاده قرار داد، چرا که طرح هلال شیعه در منطقه خاورمیانه و به وسیله حاکمان سنی برخی از کشورهای عربی منطقه توسعه یافته بود، درحالیکه خیزش و احیا شیعه، عمدتاً توسط نخبگان غربی پخش شده است بنابراین این دو میتوانند از یکدیگر متمایز شود ولی در مجموع، همه این نظریهها بر مبنای یک تحلیل تهدید و خطر از طرف شیعه قرار دارد، چنانکه گذشت، مفهوم هلال شیعی توسط شاه اردن ساخته شد و ظهور یک هلال شیعی فراگیر را بهعنوان تهدیدی بالقوه برای منطقه خاورمیانه مطرح کرد، وی به وضوح مطرح کرد که تغییرات برنامهریزی شدهای برای تقویت حزباله لبنان از طریق رژیم اسد در سوریه و دولت تحت تسلط شیعیان در عراق پس از صدام و در نهایت تهران در حال انجام است، به محض انتشار این نظریه در سطح منطقه، واکنشهای تند برخی از کشورها برانگیخته شد و بسیاری از رسانههای عربی، شاه اردن را متهم به تشویق گرایشهای فرقهای کردند ملک عبداله دوم در پی واکنش به این انتقادات، مطرح کرد که صحبتکردن از هلال شیعی از نظر ظاهری بسیار سادهانگارانه است ولی از نظر سیاسی یک واقعیت میباشد این نظریه بعدها اصلاح و تقویت شد، به طوری که درک هلال شیعی با یک محور ژئوپلیتیکی که از پاکستان، آذربایجان و مزارع خشخاش افغانستان گسترش یافته است، در حال شکلدهی به خاورمیانه بزرگ میباشد، درنهایت اولین دولت اسلامی برای دستیابی به امپراتوری را بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی درسر میپروراند، مطرح شد، حسنی مبارک نیز در راستای تقویت نظریه فوق اعلام کرد که بسیاری از شیعیان موجود در منطقه، به ایران بیش از کشورهایشان وفادارند.
براین اساس، بدیهی بود که برخی از دولتهای عربی برای مقابله با چالشها و تهدیدهای خود به ویژه کاهش فشار دموکراسیسازی برآیند، دولتهای عربی، اشغال عراق را فرصتی یافتند تا آمریکا را از فشار برای دموکراسی منصرف کنند، بنابراین، اعلام شکلگیری هلال شیعی در سال ۲۰۰۴ توسط ملک عبداله و پس از آن، طرح این مسئله توسط کشورهایی مانند مصر و عربستان، عمدتاً با این انگیزه صورت گرفت، البته، رقابت دیرینه با ایران و نگرانی کشورهای عربی از قدرتگیری ایران در منطقه بیاهمیت نبوده است، در حقیقت مهمترین دلیل اعلام شکلگیری هلال شیعی در خاورمیانه، ایجاد شیعههراسی و ایرانهراسی در منطقه بود تا اولاً فشار آمریکا برای دموکراسیسازی در خاورمیانه کاهش یابد و ثانیاً، نیاز آمریکا به کشورهای عربی محافظهکار، بیشتر و روشنتر شود، نوام چامسکی، با بیان اینکه بیشترین ذخایر انرژی خاورمیانه در منطقهای موسوم به هلال شیعی قرار دارد معتقد است کنترل ایران بر این هلال، وحشتناکترین کابوس برای آمریکاست، وی ایده هلال شیعی را برگرفته از دوران جنگ سرد میداند و معتقد است تهران در این هلال، محور است، هلالی که از ایران تا حزباله در جنوب لبنان ادامه دارد و مناطق شیعهنشین جنوب عراق و نیز سوریه را دربر میگیرد، ایالات متحده آمریکا، که طرح دموکراسیسازی کشورهای خاورمیانه را درسر میپروراند و در همین راستا نیز به عراق حمله کرده بود، بعد از انتخابات سال ۲۰۰۴ عراق و به قدرت رسیدن شیعیان در پی برگزاری آن، به این نتیجه رسید که دموکراسیسازی در بین کشورهای خاورمیانه، ممکن است امنیت ملی آمریکا در خاورمیانه را مورد تهدید قرار دهد، به همین دلیل با همراه شدن با ژئوپلیتیک شیعه و گسترش اختلاف بین شیعه و سنی، به مدیریت بحرانهای خاورمیانه پرداخته است کوتاه سخن اینکه، هر چند آمریکاییها در حمله به عراق به مسئله خیزش شیعه، به عنوان یکی از پیامدهای سرنگونی صدام حسین و تبعات آن، توجهی نداشتند، اما در حال حاضر، به دنبال استفاده از این فرصت در راستای تامین منافع خود هستند، به بیان دیگر، آمریکا میخواهد با استفاده از نگرانی کشورهای عربی از بیداری اسلامی و قدرتگیری شیعه، یک اتحاد منطقهای شامل کشورهای عربی و اسرائیل بر ضد ایران سوریه، حزباله و حماس تشکیل دهد، لذا به شدت از گروههای سلفی پشتیبانی میکند.
نقشه نگاری ژئوپلیتیک شیعه، رویکردی برساختگرا
بازخوانی مفهوم ژئوپلیتیک شیعه به معنای رهاندن این مفهوم از ساختار فراروایت ساخته شدهای است که به تعبیر فوکو، در پناه آن قدرت نهفته شده است، واکاوی این فراروایت، مستلزم شناخت نقشه جغرافیای سیاسی کشورهای شیعهنشین و نشاندادن واقعیتهای جغرافیایی است که اساساً در پرتو مفهوم ژئوپلیتیک شیعه قابل فهم نیست، نقشهها، برای تاثیرگذاری بر نحوه مشاهده و درک ما از جهان ساخته شدهاند و همچنین به منظور خلق و تداوم گفتمانهای ویژهای درباره جهان، برای نقشههایی که هدفشان به تصویر کشیدن سرزمین است، این پیامد بسیار واقعیتر میباشد، در حقیقت، امروزه نقشهها بیآلایشی خود را از دست دادهاند، هماکنون بیطرف نبودن نقشهنگاران آشکار شده و مشخص گردیده است که تمام نقشهها و تصاویر، سازههای اجتماعی هستند، باید این موضوع که چگونه نقشهها، معنا را میسازد و چگونه گفتمانهای ویژهای را تداوم میبخشد، بررسی شود، مطالعه قدرت نقشهها، نشان خواهد داد که چگونه روشهای کارتوگرافیکی، نقش کلیدی در طیف گستردهای از موضوعات مرتبط با روابط بینالملل بازی میکنند، درحالیکه ژئوپلیتیک انتقادی به دنبال آشکارکردن بازنماییها، پیامهای مخفی و روابط قدرتی است که در پشت ساخت دانش جغرافیایی بهعنوان عرصه گستردهتری از دانش قرار دارد، کارتوگرافی انتقادی بر روی خود نقشهها و روشی که آنها دانش جغرافیایی را میسازند، تمرکز میکند، نقشهها، دیگر نمیتوانند بهعنوان تصاویر عینی جهان، آنگونه که هست، درنظر گرفته شوند، بلکه آنها تصاویر ساختهشده اجتماعی از جهان، آنطور که به نظر میرسد، است، از طریق گفتمانهای مشترک و فهم بین ذهنی، نقشهها تبدیل به بیانهای سیاسی در مورد واقعیتی میشود که روایتهای ویژهای را تقویت میکند از هویتهای ویژهای حمایت میکند و بازنماییهای ویژهای را تداوم میبخشد، برای مثال، تعیین یک منطقه به عنوان هلال شیعی، تعیین یک سیاست خارجی ضمنی است، برای نشان دادن اینکه نقشهها چگونه عمل میکنند، باید ذهنیت بیطرفی نقشهها را کنار بگذاریم و نشان دهیم که نقشهها چگونه معنا را میسازد و نیز نشان دهیم که چگونه این معنا، هویتها را میسازد و این هویتها چگونگی رفتار ما در جهان را تحت تاثیر قرار میدهد.
نتیجهگیری
اساساً ژئوپلیتیک شیعه مورد ادعای کشورهای مذبور، نه در سطح نقشهنگاری و نه در سطح جغرافیایی هیچگونه نمود عینی و واقعی نداشته و صرفاً این نظریه را میتوان در پناه نظریه قلمروسازی گفتمانی تشریح کرد که در پی تولید قدرت نرم میباشد، ایالات متحده آمریکا، کشورهای عرب سنی و اسرائیل، جمهوری اسلامی ایران را به عنوان، محور ژئوپلیتیک شیعه مورد هدف قرار دادهاند، مهمترین هدف راهبردی آمریکا از زمان پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، این بوده که جنبشهای بنیادگرای شیعه در دهه ۱۹۸۰ را کنترل و مهار نماید، در واقع، سران آمریکا و اسرائیل با برجستهسازی مفهوم هلال شیعی، در پی انحراف اذهان تصمیمگیران عرب از مسئله اسرائیل است و نگرانی آنها نسبت به حاکمیت ایدئولوژی شیعه، تحت رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران در منطقه را تحریک میکند، به بیان دیگر، به منظور تقویت اثربخشی ژئوپلیتیک شیعه، کشورهای عربی و غربی از آفندهای تبلیغاتی ایرانهراسی و شیعههراسی همراه با پدیده سلفیگری، به صورت توأمان استفاده میکند تا عمق استراتژیک روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران را با چالش مواجه کند.
منبع: ایران بازگو
- پنجشنبه ۱۵ آبان ۹۳
- ۲۲:۰۷
- ۱۸۶۱
- ۰