چکیده
1. خوارج به معناى عام جمع خارجى به معناى شورشى است و معناى خاص به کسانى گفته مى شود که در جنگ صفین در مقابل امام على (علیه السلام) شوریدند. به آنها مارقین هم گفته مى شود.
ابن ملجم قاتل حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) از این فرقه است!
2 - مهمترین اعتقاد خوارج این است که مرتکب کبیره را کافر مى دانستند. این اعتقاد لوازم کلامى مهمى دارد.
3 - خوراج فرقه اى متعددى دارند که مهمترین آنها عبارت اند از:
الف ) محکمة الاولى : که همان شورشیان در مقابل امام على (علیه السلام) هستند. آنها به کافر بودن گناهکار قائل بودند.
ب ) ازارقه : پیروان نافع بن ارزق است . آنا مخالف خود را مشرک و کافر مى دانستند، و کشتن آنها را مباح مى شمردند و خلود آنان در جهنم معتقد بودند.
ج ) نجدات یا نجدیه : پیروان نجدة بن عامر حنفى هستند. آنها جاهل به فروع دین را معذور مى دانند. به نظر آنها تنها گناهانى که شخص بر آنها اصرار ورزد موجب کفر و شرک است .
د) صفریه : به پیروان زیاد بن اصفر گفته مى شود. آنها کشتن اطفال و زنان مخالف خود را جایز نمى دانند. درباره کافر و مشرک بودن گناهکار چند نظریه میان آنها پیدا شده است .
ه ) اباضیه : مؤ سس این فرقه عبدالله بن اباض است . آنها معتدل ترین فرقه خوارج و تنها فرقه اى هستند که امروزه در برخى مناطق باقى مانده اند. آنها مرتکب کبیره را موحد دانسته ، قتل او را روا نمى دانند و معتقدند که کفر مرتکب کبیره کفر نعمت است نه کفر ملت و دین .
وجه تسمیه خوراج
خوارج جمع خارجى به معناى خروج کننده و شورشى است . خارجى به دو معناى عام و خاص به کار مى رود.
معناى عام: معناى عام آن بر کسى اطلاق مى شود که علیه امام بر حق و مورد قبول مسلمانها شورش کند.
معناى خاص: خوارج در معناى خاص به کسانى گفته مى شود که در جنگ صفین در اعتراض به حکمیت ، در مقابل امام على (علیه السلام) شورش کردند و با او جنگیدند و سپس کار خود را باآرایى مانند کافر بودن گناهکار و وجوب جنگ با کافر، توجیه کردند
به این گروه مارقین نیز گفته مى شود که این واژه به معناى خوارج است . ظاهرا دلیل این نامگذارى حدیثى از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) است که در آن ، حضرت در مورد شخصى که به نحوه تقسیم غنایم توسط پیامبر اعتراض کرده بود و کار پیامبر را غیر عادلانه دانسته بود، فرمود: از نژاد این مرد گروهى پدید مى آید که «یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیة» ؛از دین خارج مى شوند همان گونه که تیر از کمان خارج مى گردد.
«خوارج »و «مارقین» القابى هستند که مخالفان به آنها داده اند. خوارج خود را «شراة »که جمع شارى به معناى فروشنده است مى خواندند و معتقد بودند که جان خویش را براى خدا و آخرت مى فروشند و در این مورد به آیات «و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله» (بقره :207) «و ان الله اشترى من المؤ منین اءنفسهم و اءموالهم باءن لهم الجنة» (توبه : 111) استدلال مى کردند. از میان این القاب خوارج تنها لقب «مارقین» را نمى پذیرند زیرا آنها خود را خارج از دین نمى دانند بلکه مخالفان خود را چنین مى پندارند.
تاریخ پیدایش خوارج
در اثناى جنگ صفین که میان امام على علیه السلام و معاویه در سالهاى 36 و 37 ق . درگرفت ، اختلافى در سپاه امام على علیه السلام رخ داد که مبداء پیدایش فرقه اى به نام خوارج گردید.
هر چند در آغاز به نظر مى رسید که خوارج صرفا فرقه اى سیاسى - نظامى هستند، اما در ادامه به یک فرقه اعتقادى - مذهبى تبدیل شدند. دلیل این تحول این بود که آنها سعى کردند تا کار خویش را توجیه دینى کنند. ماجرا از این قرار بود که سپاه معاویه پس از آنکه در آستانه شکست قرار گرفت ، به پیشنهاد عمروعاص قرآنها را بالاى نیزه ها برد و خواست تا قرآن را به حکمیت بپذیرد. امام ابتدا این پیشنهاد را حیله و نیرنگ دانست و آن را نپذیرفت ، اما با اصرار گروه زیادى از سپاه خویش و تهدید آنها به خروج بر امام ، به پذیرش حکمیت تن در داد و عبدالله بن عباس را به نمایندگى خود براى حکمیت معرفى کرد. اما همان گروه از سپاه امام نمایندگى ابن عباس را نپذیرفتند و ابوموسى اشعرى را معرفى کردند که باز امام مجبور به پذیرش سخن آنها شد و مقرر گردید نمایندگان دو طرف قرآن را بررسى کرده و نظر خود را درباره جنگ دو طرف بیان کنند و تا آن زمان آتش بس برقرار باشد. این مطالب در یک قرارداد تحریر شد و در ماه صفر سال 37 به امضاء طرفین رسید.
پس از امضاى قرارداد همان گروه از سپاه امام که او را وادار به پذیرش حکمیت و داورى ابوموسى اشعرى و قرارداد آتش بس کرده بودند، از امام خواستند تا قرارداد مذکور را نقض و به سپاه معاویه حمله کند. دلیل آنها این آیه قرآن بود که «ان الحکم الا لله ؛ حکم و داورى تنها از آن خداست» (انعام : 57).
آنان از این آیه چنین برداشت مى کردند که نباید به حکمیت انسانها گردن نهاد. امام در پاسخ به آنها فرمود: پذیرش حکمیت افراد به شرط آنکه حکمشان بر طبق قرآن باشد، حکمیت قرآن است . وانگهى شکستن عهد و پیمان به تصریح قرآن جایز نیست ، پیمانى که با اصرار خود شما بسته شده است .
عده اى از آنان سخنان امام را نپذیرفتند و گفتند: ما در پذیرش حکمیت و اجبار بر تو گناه کردیم اما هم اینک توبه مى کنیم و تو نیز باید اقرار به گناه کنى و توبه نمایى ، اینان سپس از لشکر امام جدا شدند و همراه سایر سپاه وارد کوفه نشدند و به حروراء در نزدیکى کوفه رفتند و آماده جنگ با امام شدند. سپس براى توجیه کار خود یعنى وجوب خروج بر امام بر حق گفتند: حکمیت انسانها گناه است و کسى که گناهى انجام دهد و توبه نکند، کافر خواهد شد و چون امر به معروف در همه مراحل حتى با جنگ مسلحانه ، بر همه مسلمانها واجب است ، پس جنگ با امام و سپاه او که به رغم آنها مرتکب گناه شده اند واجب است .
عقاید مشترک فرقه های مختلف خوارج
عقاید خوارج را مى توان به دو دسته کلى تقسیم کرد:
الف ) مسائلى که به ایمان و کفر مربوط مى شوند. همه خوارج مرتکب کبیره را کافر مى دانستند. این مساءله اعتقادى داراى لوازم بسیار مهم کلامى است که معمولا در زمانهاى بعدى تبیین و تفسیر شده اند. این لوازم عبارت اند از:
1 - عمل جزء ایمان و داخل در ایمان است .
2 - میان کفر و ایمان منزلتى قرار ندارد. بنابراین هر انسانى یا مؤ من است یا کافر.
3 - ایمان داراى درجات گوناگون است و درجات ایمان به چگونگى اعمال بستگى دارد. مثلا ایمان شخصى که همه واجبات و همه مکروهات را ترک مى کند بالاتر از ایمان فردى است که تنها به واجبات عمل مى کند.
4 - چون عمل جزء ایمان است ، پس هر عملى که با ایمان منافات داشته باشد، سبب خروج از دایره ایمان مى شود. از نظر خوارج ، گناه کبیره عملى است که با ایمان منافات دارد و موجب کفر است .
5 - مرتکب کبیره چون کافر است ، عذاب اخروى اش ابدى است و در آتش خالد و جاودان است .
ب ) مسائلى که مستقیما به ایمان و کفر مربوط نمى شوند. مهمترین این آرا عبارت اند از:
1 - امر به معروف و نهى از منکر در همه درجات واجب است ، حتى اگر به قتال بیانجامد؛ آنها براى قتل و پیکار با کسانى که آنها را کافر مى شمارند هیچ گونه قید و شرطى نمى شناختند.
2 - خروج و جنگ با حاکم جائر واجب است .
3 - تحکیم و پذیرش داورى غیر خدا حرام است .
4 - در صورتى که وجود امام ضرورى باشد، او با انتخاب آزادانه همه مسلمین تعیین مى شود و امامتش تا زمانى که بر طبق عدل و شروع عمل مى کند و دچار خطا نشود ادامه خواهد داشت .
5 - امامت و خلافت از غیر قریش نیز رواست .
6 - آنها امام على (علیه السلام )، عثمان ، طلحه ، زبیر، عایشه و همه خلفاى بنى امیه و بنى عباس را کافر مى دانند و تبرى از آنها را واجب مى شمارند.
فرقه هاى خوراج
خوارج به ده ها فرقه منشعب شده اند و درباره تعیین فرقه هاى اصلى آنها اختلاف نظر وجود دارد.در اینجا پنج فرقه که به نظر مى رسد از دیگران مهمتر بوده و بقیه فرقه ها از آنها انشعاب یافته اند مطرح مى شوند.
1 - محکمة الاءولى :
اینان همان گروهى هستند که در جنگ صفین در مقابل امام على علیه السلام قرار گرفتند و چون حکمیت را انکار کردند و شعارشان «لاحکم الا لله» بود به آنها «محکمه» گویند و چون نخستین گروهى بودند که چنین اعتقادى داشتند، «محکمة الاءولى » نامیده مى شوند. به این گروه از آن رو که در حروراء، یکى از قراى کوفه ، اجتماع کردند، «حروریه » نیز مى گویند.
البته این گروه را نمى توان فرقه اى در عرض دیگر فرق قرار داد بلکه آنان در واقع خوارج اولیه و اصلى هستند که بقیه فرق خوارج از آنها پدید آمدند.
محکمه ، تحکیم انسانها را گناه و هرگونه گناه را باعث کفر مى دانند. آنان وجود امام و حاکم را واجب نمى دانند و معتقدند که آزاد بودن و قریشى بودن از شرایط امام نیست . نخستین کسى که از سوى این گروه به امامت و رهبرى برگزیده شد، عبدالله بن وهب الراسبى بود. محکمه پس از انتخاب عبدالله از حروراء به نهروان رفتند و در این مسیر به قتل و غارت مسلمانها پرداختند. امام على علیه السلام در حروراء و نیز نهروان با آنها احتجاج کرد و شبهاتشان را پاسخ داد. پس از سخنان صریح امام در نهروان هشت هزار تن توبه کردند و بقیه که چهار هزار تن بودند به رهبرى عبدالله بن وهب ، آماده جنگ با امام شدند. سپاه امام همه این افراد را به هلاکت رساندند و تنها نه تن از آنها باقى ماندند که به نواحى مختلفى چون یمن و عمان متوارى شدند و در آن نواحى به ترویج آرا و عقاید خود پرداختند. در زمان معاویه و دیگر حاکمان بنى امیه گروههایى با تفکرات محکمه نخستین بر حاکمان بنى امیه خروج کردند. این قیامها ادامه داشت تا اینکه نخستین انشعاب در میان خوارج رخ داد و« ازارقه » پدید آمدند.
2 - ازارقه :
این گروه پیروان ابوراشد نافع بن الازرق (م 65 هجرى ) هستند. نافع نخستین کسى بود که با ابداع برخى آراى خاص باعث تفرقه و انشعاب در میان خوارج گردید. ازراقه بیش از دیگران در تبدیل شدن خوراج به یک گروه مذهبى و کلامى و نه صرفا سیاسى ، نقش داشتند. در عین حال ، ازارقه از لحاظ سیاسى و نظامى و نیز تعداد پیروان و سپاهیان از دیگر فرقه هاى خوارج قویتر و پرنفوذتر بودند. نافع در زمانى که عبدالله بن زبیر قیام کرده بود و بر مناطقى از جمله بخشهایى از ایران تسلط یافته بود، از بصره به سمت اهواز حرکت کرد و اهواز، فارس ، کرمان و نواحى اطراف را به تصرف در آورد. آنها به رهبرى نافع مدتها با سپاهیان ابن زبیر و امویین جنگیدند تا اینکه ابن زبیر، یکى از فرماندهان خود را به نام مهلب بن ابى صفره با بیست هزار تن ، از بصره به جنگ آنها فرستاد. مهلب نوزده سال با ازارقه جنگید که مدتى از سوى ابن زبیر و مدتى نیز از سوى حجاج و در زمان حکومت عبد الملک بن مروان بود. او در یکى از جنگها نافع را کشت و سپس با ایجاد اختلاف در سپاه ازارقه ، آنان را به کلى نابود کرد.
در این گروه به تدریج عقایدى پیدا شد که گاه به سختى و جانب افراط مى گرایید.
عمده ترین معتقدات این گروه عبارت است از:
1- ازراقه مخالفان خود را مشرک و کافر مى دانستند در حالى که خوارج اولیه آنان را تنها کافر مى پنداشتند.
2- قاعدین خوارج ، یعنى آن دسته از خوارج که همراه ازراقه جنگ نمى کردند کافر و مشرک هستند.
3- اطفال مشرکان (مخالفان ازراقه ) نیز مشرکند.
4- کشتن مشرکان یعنى مخالفان ازراقه و زنان و اطفال آنها مباح است .
5- همه مشرکان از جمله اطفال تا ابد در آتش جهنم خواهند ماند.
6- انجام هر گناهى ، اعم از گناه کبیره یا صغیره باعث کفر و شرک مى شود.
7- خداوند مى تواند کسى را به پیامبرى برگزیده که قبل از نبوت کافر بوده و یا پس از نبوت کافر خواهد شد.
8- تقیه در گفتار و کردار جایز نیست.
3 - نجدات یا نجدیه :
این فرقه پیروان نجدة بن عامر حنفى (م 69 هجرى ) به شمار مى روند. در ابتدا نجدة ابن عامر با سپاه خویش در یمامه قصد پیوستن به سپاه خوارج بصره به رهبرى نافع بن ازرق را داشت . در این میان ، نافع آراى خاص خود را ابراز کرد و قاعدین خوارج را مانند دیگر مسلمانها کافر و مشرک دانست و قتل آنها و زنان و فرزندانشان را مباح شمرد. پس از واقعه ، گروهى از یاران نافع از او جدا شدند و به سمت یمامه حرکت کردند. ابن عامر به استقبال آنها شتافت و از آراى جدید نافع آگاه شد و با او مخالفت ورزید. سپس گروه انشعابى ازارقه به همراه خوارج یمامه با نجدة بن عامر بیعت کردند و بدین ترتیب نجدات متولد گشتند. این گروه به « عاذریه » نیز معروف اند، زیرا ویژگى اعتقادى آنها این است که جاهل به فروع دین را معذور مى دانند. این گروه در مجموع عقاید معتدلى داشته اند و از افراط گرى خوارج تا حدودى خود را کنار داشته اند.
آراى این فرقه :
1 - اگر کسى گناه کوچکى انجام داد و بر آن اصرار ورزید و آن را تکرار کرد مشرک است ولى اگر کسى مرتکب گناهان بزرگى چون زنا، سرقت و شرب خمر گردید و بر آن اصرار نکرد مسلمان است . بنابراین تنها گناهانى که شخص بر آنها اصرار ورزید موجب کفر و شکر است .
2 - مردم و جامعه نیازى به رهبرى و امام ندارد و فقط لازم است انصاف را رعایت کنند و اگر این کار به وجود امام توقف پیدا کرد، تعیین امام لازم است .
3 - تقیه در گفتار و کردار جایز است .
4 - قتل اطفال مخالفان جایز نیست
5 - قاعدین خوارج معذورند.
نجدات به زودى به خاطر اختلافات درونى دچار انشعاباتى شدند و رهبر یکى از همین گروههاى انشعابى ، نجدة بن عامر را از پاى در آورد.
4 - صفریه :
به پیروان زیاد بن الاصفر گفته مى شود. اشعرى معتقد است که فرقه هاى اصلى خوارج چهار فرقه ازارقه ، اباضیه ، نجدیه و صفریه هستند و بقیه فرقه ها از صفریه منشعب شده اند. این گروه کشتن اطفال و زنان مخالفان خود را جایز نمى دانند. درباره کافر و مشرک بودن گناهکار سه نظریه در میان این گروه پدید آمد و باعث پیدایش سه فرقه فرعى گردید.
برخى از آنها، مانند ازارقه ، انجام هر گناهى را باعث کفر و شرک مى دانند.
برخى دیگر معتقدند اگر کسى مرتکب گناهى چون زنا و سرقت شود که حد شرعى دارد آن شخص زانى یا سارق نامیده مى شود نه کافر؛ کافر تنها به کسى گفته مى شود که گناهى چون ترک نماز را که حد شرعى ندارد انجام دهد.
پاره اى دیگر کسى را که به واسطه گناهش از طرف حاکم شرع محکوم به حد شرعى شده باشد کافر مى دانند.
5 -اباضیه :
مؤ سس این فرقه عبدالله بن اباض (م . 86 هق ) است . برخى برآن اند که عبدالله رهبر سیاسى این گروه بوده است و رهبرى علمى و دینى بر عهده جابر بن زیدالعمانى مى باشد. عبدالله نخست با نافع بن ازرق (مؤ سس فرقه ازارقه ) همراهى مى کرد اما پس از مطلع شدن از آراى افراطى از او جدا شد. عبدالله در زمان مروان بن محمد خروج کرد و سپاه مروان در محلى به نام تباله با او جنگید. جابر بن زید از سران اباضى مذهب و از همین قبیله اند. از این رو تبلیغ جابر در عمان مؤثر واقع شد و بسیارى از مردم آن دیار، مذهب اباضى را پذیرفتند. ظاهرا هم زمان با انحلال حکومت بنى امیه در سال 132 هجرى جلندى بن مسعود موفق شد تا حکومت اباضى را در عمان تاءسیس کند. اما به زودى سفاح خلیفه عباسى سپاهى به عمان فرستاد و حکومت جلندى را در سال 134 هجرى از میان برداشت . پس از مدتى اباضیه بار دیگر در عمان حاکمیت یافتند و این وضعیت حدود صد سال ادامه داشت تا اینکه در میان اباضیه اختلافاتى رخ داد و پس از آن سپاهى از سوى معتضد عباسى به عمان حمله کرد و بار دیگر حکومت اباضیه را برچید اما عقیده بیشتر مردم همچنان اباضى باقى ماند.
اباضیه معتدل ترین فرقه خوارج و تنها فرقه باقیمانده از آنان هستند که امروزه در کشور عمان و مناطقى از شمال آفریقا حضور دارند. خاندان سلطنتى کنونى عمان نیز اباضى مذهب هستند و از همان قبیله اند.
عقاید اباضیه
شهرستانى مهمترین عقاید اباضیه را در خصوص مساءله ایمان و کفر به این شرح مى نگارد:
1 - مرتکبین کبیره مؤ من نیستند؛ بلکه کافرند.
2 - کفر مرتکبین کبیره از نوع کفر نعمت است ، نه کفر ملت و دین .
3 - مرتکبین کبیره موحدند، نه مشرک زیرا خداى یکتا را قبول دارند.
4 - مناکحه و موارثه با مرتکبین کبیره جایز است و قتل آنها جایز نیست ، مگر اینکه جنگى در میان باشد.
منبع: کتاب «آشنایى با فرق و مذاهب اسلامى» مؤلف : رضا برنجکار
- سه شنبه ۲ ارديبهشت ۹۳
- ۱۰:۲۴
- ۲۰۶۰
- ۲