چکیده
1 - در آغاز نام قدریه بر طرفداران قضا و قدر الهى اطلاق مى شد ولى به تدریج درباره منکران قضا و قدر به کار رفت که امروزه هم همین معنا از آن متبادر مى شود. به این افراد مفوضه هم گفته مى شود و تفویض به معناى واگذارى انجام کارها به خود انسان است .
2 - قدریه نخستین همان مرجئه قدریه هستند که دو اعتقاد مهم داشته اند: اعتقاد به ارجاء و اعتقاد به تفویض و نفى تقدیر الهى . مهمترین افراد این گروه معبد جهنى و غیلان دمشقى است .
3 - در فرهنگ سیاسى و دینى مسلمین انگیزه هاى کافى براى طرح مساءله جبر و اختیار بوده و لذا نمى توان منشاء پیدایش قدریه را متکلمان نصرانى یا فلاسفه یونانى دانست .
4 - در باب قدریه نخستین سه احتمال وجود دارد:
الف ) آنها تنها آن قضا و قدر الهى را انکار مى کردند که به نفى آزادى و اثبات جبر بینجامد.
ب ) هدف اصلى آنها مبارزه با بنى امیه و عقیده جبر بود ولى چون نمى توانستند میان آزادى انسان و تقدیر الهى جمع کنند، منکر تقدیر الهى شدند.
ج ) اساسا در پى نفى قضا و قدر الهى بودند.
اعتقادات
در احادیث ، قدریه از سوى پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) و اهل بیت (علیه السلام )، سخت مورد مذمت قرار گرفته اند و آنان را مجوس امت خوانده اند.[1]
از سوى دیگر، در همین احادیث قدریه بر دو گروه مختلف اطلاق شده است : گاه بر معتقدین به قضا و قدر الهى در افعال انسان و گاه بر منکرین قضا و قدر الهى در افعال انسان یا قاتلین به قدرت و اختیار مطلق انسان در افعالش .[2] این مساءله باعث شده است که هر دو گروه مذکور دیگرى را قدریه بخوانند و احادیث وارد شده را ناظر به مخالفان خود بدانند.[3] به نظر مى رسد که در آغاز واژه قدریه بیشتر بر طرفداران قدر الهى اطلاق مى شده است اما رفته رفته این اسم درباره منکران قدر الهى رواج یافت . از این رو، در کتابهاى مذاهب و فرق نیز به همین معناى دوم به کار رفته است و امروزه نیز وقتى قدریه گفته مى شود همین مذهب و فرقه به ذهن متبادر مى شود. بنابراین سبب اختلاف روایات در مفهوم قدریه همین تحول معنایى آن در طول قرون اولیه بوده است . به هر حال ، در پست حاضر نیز قدریه به معناى دوم ، یعنى منکران قدر و طرفداران آزادى مطلق انسان (مفوضه ) اطلاق مى گردد.
مفوضه به طرفداران تفویض گفته مى شود. تفویض در لغت به معناى واگذار کردن امرى به دیگرى و حاکم کردن او در آن کار است . اما در اینجا تفویض به این معناست که خداوند قدرت انجام کارها را به انسان ها واگذار کرده و خود را از این قدرت کنار کشیده است به گونه اى که بر افعال انسان قادر نیست و تقدیر الهى شامل افعال اختیارى انسان نمى شود.
در کتابهاى فرق و مذاهب ، اصطلاح قدریه یا مفوضه را به دو گروه اطلاق کرده اند. یکى معتزله و دیگرى اسلاف معتزله یعنى قدریه نخستین . عقاید معتزله مجزا بررسى خواهد شد و در اینجا تنها به قدریه نخستین مى پردازیم .
قدریه نخستین همان مرجئه قدریه هستند که یکى از فرقه هاى مرجئه به شمار مى روند. اینان دو اعتقاد مهم داشته اند: یکى اعتقاد به ارجاء و دیگرى اعتقاد به تفویض و نفى تقدیر الهى در افعال انسان . غیلان دمشقى ، محمد بن شبیب ، ابى شمر، صالحى و خالدى جزو این فرقه ذکر شده اند.[4]
مؤسسین فرقه
در میان قدریه ، معبد جهنى و غیلان دمشقى از دیگران مهمترند و این دو به عنوان نخستین کسانى که اعتقاد به قدر را مطرح کرده اند نام برده مى شوند.[5] غیلان دمشقى پیشواى قدریه شام بود و معبد جهنى قدریه بصره را رهبرى مى کرد.
چگونگی ایجاد قدریه
نقل شده است که معبد جهنى عقیده قدر را از یک مسیحى به نام ابو یونس سنسویه اسوارى اخذ کرد و غیلان دمشقى اعتقاد به قدر را از معبد گرفت .[6]اکثر مستشرقان با توجه به اینکه یکى از مراکز قدریه ، شام و دمشق بوده است و فیلسوفان نصرانى و یونانى در آنجا حضور داشته اند، بر آن اند که قدریه اعتقاد خویش را از متکلمان نصرانى یا فیلسوفان یونانى گرفته اند. براى مثال گفته اند غیلان آراء خود را از کتاب ینبوع الحکمة یوحناى دمشقى اخذ کرده است . اما برخى دیگر چون مونتگمرى وات در این باره تردید کرده اند زیرا کتابهاى یوحناى دمشقى بیست تا سى سال پس از آغاز نزاع غیلان و جعد بن درهم پیرامون جبر و اختیار بوده است .[7] به نظر مى رسد که در فرهنگ دینى و سیاسى مسلمین به اندازه کافى مى توان ریشه ها و انگیزه هایى براى طرح مساءله جبر و اختیار یافت و نیازى به جستجو در ریشه هاى بیرونى و بیگانه ندارد. براى مثال در قرآن کریم آیات متعددى هدایت را به خداى متعال نسبت مى دهد و از سوى دیگر آیات دیگرى وجود دارد که اختیار انسان و شکل موضع گیرى او را در سعادت خویش مورد تاءکید قرار مى دهد. طبیعى است که مسلمانان با قرائت چنین آیاتى این پرسش را مطرح کنند که اگر هدایت به دست خداست ، پس نقش آدمى در این میان چیست . گرچه خود قرآن در برخى آیات و نیز احادیث به این سوال پاسخ داده است .[8] از سوى دیگر چنان که اشاره شد پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) تولد قدریه را پیش بینى کرده بودند. از همه مهمتر اینکه معاویه براى اینکه حکومت خویش را توجیه کند آن را به قضا و قدر حتمى خدا نسبت مى داد و کارهاى خویش را خواست خدا مى خواند. بنابراین طبیعى است که مخالفان ظلم و جور اموى که قدریان نخستین نیز از آنها بودند، براى مقابله با امویان قضا و قدر الهى را لااقل به گونه اى که معاویه و امویان آن را تفسیر مى کردند و لازمه تقدیر الهى را مجبور بودن انسان مى دانستند، منکر شوند.
مساءله مهم درباره قدریان نخستین که در راءس آنها غیلان و معبد قرار داشتند این است که آیا آنان هر گونه تقدیر الهى در اعمال انسان را انکار مى کردند یا اینکه آن گونه تقدیرى را که جایى براى آزادى و اختیار انسان باقى نمى گذارد و به جبر مى انجامد، منکر بودند. مهمترین سندى که درباره آراى قدریه باقى مانده است ، نامه غیلان به عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموى است . آن قسمت از نامه که به عقیده قدر مربوط مى شود چنین است :
اى عمر! آیا دیده اى که حکیمى از ساخته و کرده خود عیب جویى کند یا چیزى معیوب بسازد؟ یا کسى را به خاطر کارى که فرمان و قضاى او بدان تعلق گرفته عذاب کند یا به چیزى فرمان دهد که مستوجب عذاب اوست ؟ آیا هدایت گرى را دیده اى که به هدایت دعوت کند و سپس مردم را از هدایت گمراه سازد؟ آیا مهربانى را یافته اى که بندگان را بیش از توانشان تکلیف کند یا به خاطر انجام طاعتى عذاب دهد؟ آیا دادگرى یافته اى که مردم را بر ظلم و تظالم وادار کند؟ و آیا راستگویى دیده اى که مردم را به کذب و تکاذب میان خود وادار نماید؟[9]
آنچه از این نامه مى توان استفاده کرد نفى جبر و اثبات آزادى و اختیار انسان بر اساس عدل و حکمت الهى و حسن و قبح عقلى است و به هیچ وجه نمى توان نفى قضا و قدر الهى و اثبات تفویض را به آن نسبت داد. در این نامه ، غیلان مى کوشد تا لوازم نظریه جبر را نشان دهد و هر جمله از فقره مذکور یکى از نتایج نظریه جبر و قضا و قدر حتمى خدا به گونه اى که آزادى انسان سلب گردد، مى باشد.
نقل شده است که غیلان شاگرد حسن بن محمد حنیفه بوده و معبد جهنى از ابن عباس حدیث آموخته است .[10] مى دانیم که محمد حنیفه - فرزند امام على علیه السلام - و ابن عباس ، هر دو از دانش آموختگان مکتب امام على علیه السلام بوده اند و همین امر این گمان را که غیلان و معبد به پیروى از استادان خویش تنها عقیده جبر را انکار مى کردند، تقویت مى کند.
از سوى دیگر، غیلان و معبد جهنى هر دو از مخالفان سرسخت بنى امیه بودند و علیه کارهاى ظالمانه آنان و نیز ترویج نظریه جبر توسط آنها تبلیغ مى کردند و به همین جهت توسط خلفاى بنى امیه شکنجه و سپس کشته شدند. قاضى عبدالجبار از استادش ابوعلى جبانى نقل مى کند که افرادى چون غیلان به دلیل مبارزه با جبر توسط بنى امیه کشته شدند.[11]
شواهد فوق مى تواند این نظر را تاءیید کند که قدریه نخستین تنها مخالف جبر بودند و نه منکر هر گونه قضا و قدر الهى . اما از سوى دیگر، در کتابهاى فرق و مذاهب عقایدى به آنها نسبت داده شده است که بیانگر اعتقاد به تفویض و نفى تقدیر الهى است .
براى نمونه ، نقل شده است که معبد جهنى گفته است : لا قدر و الامر اءنف [12]یعنى تقدیرى در کار نیست و کارها از ابتداست ؛ یعنى چیزى از قبل توسط خدا معین نشده است .
شهرستانى از جمله آراى ابوشمر، یکى از قدریه نخستین ، را انتساب تقدیر خیر و شر به انسان و نفى هر گونه تقدیر الهى در این باره مى داند.[13]
اما باید توجه داشت که نویسندگان این کتابها معمولا از اصحاب حدیث و اشاعره هستند و اینان خود به گونه اى طرفدار نظریه جبر مى باشند و طبیعى است که اثبات اختیار را مساوى انکار قدر بدانند. از این رو نمى توان به گزارشهاى آنان درباره مخالفانشان کاملا اطمینان پیدا کرد. به هر حال درباره قدریه نخستین سه احتمال وجود دارد:
1 -آنان صرفا منکر جبر بودند و اگر قضا و قدر را انکار مى کردند، آن گونه قضا و قدرى را که به نفى آزادى و اثبات جبر بیانجامد، منکر بودند.
2 -هدف اصلى این گروه مبارزه با بنى امیه و عقیده جبر و اثبات آزادى انسان بود اما چون نمى توانستند میان آزادى انسان و تقدیر الهى جمع کنند، تقدیر الهى را منکر مى شدند.
3 -اساسا این فرقه درصدد نفى قضا و قدر الهى بودند و اثبات آزادى از فروع نفى قدر مى باشد.
به نظر مى رسد درجه احتمال سه فرضیه بالا، به همان ترتیبى است که درج شده ؛ یعنى ، به نظر مى رسد فرضیه اول بیشتر با شواهد تاریخى و مستندات علمى هماهنگ است و فرضیه اخیر نادرست است و با قراین ناسازگار است مى باشد. [14]
منبع:
آشنایى با فرق و مذاهب اسلامى نویسنده : رضا برنجکار
پاورقی:
[1] . - رک .: الخصال ، ج 1، ص 72، کنز العمال ، ج 1، ص 118، سنن ابى داود، ج 2، جزء4، ح 222، ثواب الاعمال ، ص 253 - 254.
[2] . بحارالانوار، ج 5، ص 47، مسند ابن حنبل ، ج 2، ص 86، الدر المنثور، ج 6، ص 138، التوحید، ص 382.
[3] . مقالات الاسلامیین ، ص 430، نشوان الحمیرى ، الحور العین ، ص 258.
[4] . الملل و النحل ، ج 1، ص 139، الفرق بین الفرق ، ص 211.
[5] . الملل و النحل ، ج 1، ص 139 و ابن اثیر، الکامل فى التاریخ ، ج 3، ص 140، الخطط المقریزیه ، ج 2، ص 356.
[6] . مقریزى ، الخطط المقریزیه ، ج 2، ص 356، ابن کثیر، البدایة و النهایه ، ج 9، ص 34.
[7] . حسین عطوان ، الفرق الاسلامیه فى البلاد الشام فى العصر الاموى ، ص 27 - 33.
[8] . خلاصه این پاسخ آن است که گرچه هدایت و نشان دادن راه از سوى خداست اهتداء و تسلیم در برابر حق وظیفه انسان مى باشد. نک : معرفت فطرى خدا، ص 106 - 109
[9] . احمد بن یحیى بن المرتضى ، طبقات المعتزله ، ص 26.
[10] . همان ، ص 25 و البدایة و النهایة ، ج 9، ص 34
[11] . قاضى عبدالجبار، المغنى فى ابواب التوحید و العدل ، ج 8، ص 4.
[12] ابوزهره ، تاریخ المذاهب الاسلامیه ، ص 106..
[13] . الملل و النحل ، ج 1، ص 145.
[14] . در موضوع آزادى انسان و تقدیر الهى طرح چند نکته مفید به نظر مى رسد: 1. براهین عقلى و شواهد نقلى قضا و قدر الهى را از یک سو، و آزادى انسان را از سوى دیگر اثبات مى کنند و هر دو مطلب مورد پذیرش عقل و نقل است ؛ 2. تفسیر تقدیر الهى باید به گونه اى باشد که براى آزادى انسان نقشى قائل شود. از سوى دیگر چون آزادى انسان مطلق و رها نیست ، قابلیت جمع شدن با تقدیر خدا را دارد؛ 3. تقدیر خدا درباره اعمال اختیارى انسان به دو معناى تشریعى و تکوینى است . تقدیر تشریعى به این معناست که خداوند افعال انسان را اندازه گیرى کرده و به برخى امر کرده و از برخى نهى کرده است . ( ر.ک : بحار الانوار ج 5، ص 96، ح 20 عیون اخبار الرضا (علیه السلام )، ج 1، ص 124، ح 17). تقدیر تکوینى بدان معناست که قدرت و اختیار انسان معین شده است و اینطور نیست که انسانها بتوانند هر کارى را بخواهند انجام دهند، بلکه از جنبه هاى متعددى چون شرایط فردى و خانوادگى و اجتماعى داراى محدودیت است . همچنین افعال انسان بدون اجازه تکوینى خدا نمى تواند رخ دهد و خداوند در هر مرحله از فعل آدمى توانایى جلوگیرى از وقوع فعل را دارد و انسان به حال خود رها نشده است . به این ترتیب تقدیر الهى ، آزادى انسان را نادیده نمى گیرد بلکه تنها آن را محدود و مقید مى سازد. به دیگر سخن قضا و قدر الهى تفویض و آزادى بى قید و شرط انسان را ابطال مى کند.
- جمعه ۲۴ مرداد ۹۳
- ۱۸:۵۲
- ۱۹۲۷
- ۰