چکیده
1 - جبریه به دو دسته خالصه و متوسطه تقسیم میشوند. گروه نخست براى انسان هیچ قدرتى قائل نیست و همه را به خدا نسبت میدهد و گروه دوم براى آدمى قدرت را اثبات میکند ولى آن را در فعل مؤثر نمیداند.
2 - اینکه عقیده به جبر در چه زمانى در میان مسلمانان مطرح شده روشن نیست ولى در قرن اول هجرى گروههایی با عقیده به جبر یافت شدهاند. در کتب فرق و مذاهب اولین فرقه اى که به نام جبریه نامیده شده مرجئه جبریه هستند. و تنها فرد معتقد به ارجاء و جبر که آراى او در دست است جهم بن صفوان است و جهمیه همان گروهیاند که جبریه خالص و محضاند.
3 - عقاید مهم جهمیه از این قرار است:
الف ) شناخت خدا براى ایمان کافى است و اقرار و عمل خارج از ایمان است.
ب ) انسان مجبور است و اراده و اختیارى از خود ندارد.
ج ) خداوند را نمیتوان به صفتى از صفاتى که مخلوقات را به آن توصیف میکنیم توصیف کرد.
د) کلام خدا حادث است و مخلوق.
ه) علم خدا به امور حادث، حادث است.
و) خداوند را حتى در قیامت هم نمیتوان دید.
ز) بهشت و جهنم ابدى نیستند.
معنی جبر
جبر در اصطلاح علم فرق و مذاهب، به معناى نفى فعل اختیارى از انسان و انتساب همه افعال به خداست. شهرستانى ضمن بیان این مطلب، جبریه - یعنى طرفداران عقیده جبر- را داراى اصنافى میداند که از آن جمله جبریه خالصه و جبریه متوسطه هستند. گروه نخست براى انسان هیچ گونه قدرت و عملى قائل نیستند و تمام افعال انسان را به خدا نسبت میدهند. گروه دوم براى آدمى قدرتى را اثبات میکنند اما قدرت را در فعل او مؤ ثر نمیدانند.[1]
تاریخ جبریه
همان گونه که قبلاً گذشت اعتقاد به جبر قبل از اسلام نیز مطرح بوده است و حتى برخى مشرکان مکه نیز چنین اعتقاداتى داشتهاند. اما اینکه در میان مسلمانان چه زمانى این عقیده مطرح شده دقیقاً روشن نیست. رساله اى از ابن عباس در دست است که در آن جبریه اهل شام را مخاطب قرار میدهد. بر طبق این رساله، در زمان صحابه پیامبر گروهى به جبر اعتقاد داشتهاند. چنین رساله اى از حسن بصرى نیز گزارش شده است که جبریه اهل بصره را مخاطب ساخته است.[2] بنابراین در قرن اول هجرى در عراق و شام گروههایی با اعتقاد به نظریه جبر یافت میشدهاند.
قاضى عبدالجبار از استادش ابو على جبایى نقل میکند که نخستین کسى که عقیده جبر را مطرح کرد معاویه بود.[3]
در کتابهای مذاهب و فرق، نخستین فرقه اى که به نام جبریه نامیده شدهاند، مرجئه جبریه هستند. از افراد متعددى به عنوان مرجئه جبریه نام برده شده است که آرا و عقاید کلامى آنها در دست نیست. تنها فرد مهم و برجسته اى که آراى او در دست است و به ارجاء و جبر معتقد است، جهم بن صفوان میباشد. بغدادى میگوید: گروهى از مرجئه کسانى هستند که درباره ایمان، به ارجاء معتقدند و درباره اعمال، به جبر، همان گونه که مذهب جهم بن صفوان چنین است. پس این گروه از مرجئه از جمله جهمیه هستند.[4] البته ممکن است برخى از مرجئه جبریه که آراى آنها در دست نیست عقاید جهمیه را در غیر از ارجاء و جبر نپذیرفته باشند.
شهرستانى در بحث از جبریه غیر از جهمیه، نجاریه و ضراریه را نیز مطرح میکند، اما با بررسى آراى نجار و ضرار معلوم میشود که آنها قدرتى براى انسان تصویر میکردند. بنابراین اگر آنها جبرى باشند، جبریه متوسطه قلمداد میشوند؛ همان گونه که پس از بررسى آراى اشعرى خواهیم دید که اشاعره نیز چنین وضعیتى دارند. بدین سان تنها گروهى که میتواند به عنوان جبریه محض و خالص معرفى شود، جهمیه هستند.
جهمیه
جهمیه به پیروان جهم بن صفوان سمرقندى (م 128 هق) گفته میشود. جهم شاگرد جعد بن درهم (م 124 هق) بوده است و ظاهراً بسیارى از عقاید خویش از جمله عقیده جبر را از او گرفته است. نقل شده که جعد بن درهم نیز عقاید خود را از یک یهودى اخذ کرده است. برخى جعد را فردى گمراه و ملحد دانستهاند که به سبب عقاید کفر آمیزش تحت تعقیب بنى امیه قرار گرفته است و سرانجام توسط خالد بن عبدالله القسرى دستگیر و در عید قربان، به عنوان قربانى سر بریده شد.[5] گزارش دیگرى در دست است که جعد در قیام یزید بن مهلب ازدى علیه یزید بن عبدالملک اموى شرکت جسته است.[6] بر طبق این گزارش، احتمال اینکه کشته شدن جعد انگیزه سیاسى داشته است، وجود دارد.
جهم بن صفوان نیز در قیام حارث بن سریج علیه نصر بن سیار حاکم خراسان شرکت کرد و به دست سلم بن احوز مازنى در مرو به قتل رسید. ظاهراً کشته شدن او به همین جهت بوده نه به دلیل آراى مذهبى او. پس از این مقدمه، هم اینک باید به بررسى عقاید جهم و اصول فکرى جهمیه بپردازیم.
عقاید جهم
1 - ارجاء ایمان، تنها معرفت به خداست و کفر، تنها جهل به اوست. کسى که خدا را بشناسد اما به زبان و گفتار خدا را انکار کند کافر نیست. بنابراین، اقرار و اعمال خارج از ایمان و متاءخر از آن است. این عقیده همان اعتقاد به ارجاء است.
2 - جبر: شهرستانى عقیده او در زمینه جبر چنین توصیف میکند: انسان بر هیچ چیز قادر نیست و در افعالش مجبور است. او قدرت و اراده و اختیار ندارد. همان طور که خداوند چیزهایى در جمادات خلق میکند، افعالى را نیز در انسان خلق میکند و نسبت دادن افعال به انسان مانند نسبت افعال به جمادات مجازى است، چنانکه مى گوییم: درخت ثمر داد، آب جارى شد، سنگ حرکت کرد و خورشید طلوع و غروب کرد. از سوى دیگر ثواب و عقاب نیز مانند خود افعال جبرى است، چنان که تکلیف نیز جبرى است.
3 - نفى صفات الهى: خداوند را نمیتوان به صفتى توصیف کرد که مخلوقات را میتوان به آنها وصف کرد. بنابراین نمیتوان خدا را موجود، شى ء، عالم و حى نامید. خداوند را تنها با صفاتى چون قادر، فاعل و خالق که مختص خداست میتوان توصیف کرد.
4 - خلق قرآن: کلام خدا حادث است و قدیم نیست. بنابراین، قرآن که کلام الهى است حادث و مخلوق میباشد.
5 - حدوث علم الهى: علم خدا به امور حادث و مخلوق، حادث است.
6 - نفى رؤ یت خدا: خداوند را حتى در روز قیامت نیز نمیتوان دید.
7 - فناى بهشت و جهنم: پس از آنکه بهشتیان و دوزخیان در بهشت یا جهنم وارد شدند و پاداش و عذاب دیدند، بهشت و جهنم از بین خواهند رفت.[7]
پاورقی:
[1]. - الملل و النحل، ج 1، ص 85.
[2]. ابن المرتضى، طبقات المعتزله، ص 12، ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص 99.
[3]. المغنى فى ابواب التوحید و العدل، ج 8، ص 4.
[4]. الفرق بین الفرق، ص 211.
[5]. رک: البدایة و النهایة، ج 9، ص 350، ابن حجر عسقلانى، لسان المیزان، ج 2، ص 105.
[6]. تاریخ طبرى، ج 6، ص 591.
[7]. درباره عقاید جهمیه بنگرید به: الملل و النحل، ج 1، ص 86 - 88، الفرق بین الفرق، ص 221 - 222.
- جمعه ۲۴ مرداد ۹۳
- ۱۹:۱۰
- ۱۸۶۶
- ۰