بسم الله الرحمن الرحیم

73 فرقه (فرقه شناسی)

پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) : امت من بر ۷۳ فرقه تقسیم خواهند شد که فقط یک گروه از آن در بهشت و ۷۲ فرقه در دوزخ خواهند بود

تاریخچه اسماعیلیان نزاری در ایـران

قلعه الموت

اسماعیلیه یکی از قدیمی­ترین فرقه­های انشعابی شیعه است که منسوب به اسماعیل فرزند ارشد پیشوای ششم شیعیان ـ امام صادق (علیه السلام) است. عمده تمرکز اسماعیلیان در کشور مصر بوده است، با وجود این، حضور مستمر و فعال اینان در ایران و قلعه­های الموت از نکات برجستة تاریخ این گروه است. این نوشتار در پی آن است تا سیری از ورود، حضور و انقراض اسماعیلیان در ایران را واکاوی کند. بر اساس مهم­ترین یافته­های این تحقیق، نام اسماعیلیان با حسن صباح پیوندی عمیق دارد، ضمن آنکه جنگ­ و گریزهای ایشان با حکومت­های وقت از مهم­ترین شاخصه­های ایشان به شمار می­آید.

مقدمه

شکل­گیریِ مذهب شیعه به دوران حضور رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) بر می­گردد. پس از آن در دوران حضور امامان شیعی انشعاباتی در درون این مذهب به وجود آمد که هر کدام از فرقه­های انشعابی با وجود داشتن برخی اشتراکات، اختلافاتی نیز با یکدیگر داشتند. فرقه‌ی اسماعیلیه از جمله فرقه­هایی است که در عصر امام صادق (علیه السلام)  امام ششم شیعیان ـ پدید آمد.

از سوی دیگر کشور ایران که پیشینه­ای طولانی در پذیرش مذهب تشیع داشته است، اگر چه تشیع اصیل اثنی عشری را به عنوان خط محوری خود پذیرفته است، در برهه­هایی از تاریخ طرفداران برخی دیگر از فرقه­های شیعی را در خود جای داده است که از جملة آنها فرقة اسماعیلیه است.

نگارنده در  این نوشتار به دنبال بررسی چگونگی ورود اسماعیلیان در ایران، رهبران اصلیِ آنها، عملکرد و سرانجام چگونگی انقراض ایشان بوده است.      

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                              

 تاریخ شکل­گیری اسماعیلیه

یکی از فرق شیعه که در اواسط قرن دوم هجری با شهادت امام جعفر صادق (علیه السلام) پدیدار گشت فرقه اسماعیلیه می باشد؛ اسماعیلیان همچون شیعیان امامی، امام را فردی منصوب از جانب خداوند می دانستند، ‌اما درباره سلسله امامان پس از امام صادق(علیه السلام) ‌با دیگر پیروان آن امام دچار اختلاف گشتند. این فرقه نام خود را از اسماعیل فرزند امام جعفر صادق(علیه السلام) گرفته است.[1] در اصل این نام را ملل و نحل نویسان متقدم مانند حسن بن موسی نوبختی و سعد بن عبدالله قمی بر این فرقه نهاده اند.[2]

اسماعیلیان در مورد فوت اسماعیل در زمان حیات پدر بزرگوارش اختلاف پیدا کرده و به سه گروه تقسیم شدند: گروهی گفتند او فوت نکرده و اظهار مرگ او تنها تقیه ای از خلفای بنی عباس بوده است، ‌ایشان معتقدند که اسماعیل نمرده و نخواهد مرد تا اینکه زمین از آنِ وی گردد و به کار جهانیان پردازد و او مهدی قائم است،[3] گروهی دیگر معتقد بودند که مرگ وی صحیح بوده و فائده در نصب او به امامت، بقاء امامت در اولاد منصوص بر او است، پس امام بعد از اسماعیل ، محمد بن اسماعیل است ، معتقدان به این مدعا را مبارکیه می نامند، که البته عده ای از ایشان بر محمد بن اسماعیل توقف کرده و به رجعت او بعد از غیبتش معتقدند؛ گروهی نیز  امامت را در دو امام مستور و سپس در دو ظاهر قائم می دانند ، این گروه به باطنیه مشهور اند، که بر اسماعیل بن جعفر یا محمدبن اسماعیل وقف کرده اند.[4] البته نوبختی در فرق الشیعه اسماعیلیه را به سه دسته خالصه، مبارکیه و خطابیه تقسیم کرده است و خطابیه را أصحاب «أبی خطاب» ـ أبوالخطاب محمدبن أبی زینب یا مقلاص بن أبی خطاب از بنی اسد، او همان کسی است که امام جعفر صادق (علیه السلام) او را به جهت سخنان غلو آمیزش لعنت کرد و از وی بیزاری جست ـ  معرفی می کند که فرقه ای از مبارکیه می باشند و به مرگ اسماعیل در حیات پدرش اقرار کرده اند.[5] در حال حاضر، اسماعیلیان که عمدتا به شاخه نزاری این فرقه تعلق دارند، در بیش از 25 کشور در قاره های آسیا، افریقا، اروپا و آمریکای شمالی پراکنده اند.[6]

دوساسی دانشمند فرانسوی ، مذهب اسماعیلی را از پدیده های فکری عبدالله بن میمون قداح می داند و بیان می دارد که این مذهب نهضتی ایرانی بر ضد تسلط عرب و اسلام بوده است . پس از وی خاور شناسان هلندی راینهارت دوزی و میخائیل یان دوخویه در تأیید سخن دوساسی می گویند که عبدالله بن میمون قداح اصالتاً ایرانی بوده و برای دشمنی با عرب به تشکیل چنین فرقه ای پرداخته است.کازانوا مستشرق فرانسوی معتقد است که اصل مذهب قرامطه منشعب از فرقه حنفیه یا کیسانیه می باشد. آخرین خاورشناس معروف، برنارد لویس دانشمند معاصر انگلیسی است، وی برخلاف دوساسی و دوزی، اسماعیلیه را حزب و فرقه ای عربی می شمارد که موالی از ایرانیان و آرامیان بدان مذهب در آمده اند.[7]                                                                                                                                                                                     نهضت اسماعیلیه تقریبا به طور ناگهانی در اواسط قرن سوم هجری قمری / نهم میلادی به صورت یک جنبش سیاسی ـ دینی انقلابی برضدنظام خلافت عباسی در صحنه تاریخ ظاهر شد . خود اسماعیلیان این جنبش را «دعوت» یا «الدعوه الهادیه»می نامیدند .

 

بر طبق تحقیقات صورت گرفته، مشخص شد که پس از درگذشت امام هفتم اسماعیلی، محمد بن اسماعیل، تعدادی از رهبران مرکزی که در میان گروه­های کوچک اسماعیلی آن زمان موقعیت مهمی داشتند و احتمالاً امامان یکی از آن گروه­ها بودند، به طور پنهانی برای ایجاد یک جنبش واحد و گسترده اسماعیلی به طور موروثی فعالیت می کردند. این رهبران ابتدا برای سه نسل تقیه نموده و علناً به دعوی امامت نپرداختند که البته مورخین علت آن را تدبیری احتیاطی برای مصون ماندن از تعقیب و سیاست عباسیان و عمال آنان دانسته اند. دراین دوره، ‌رهبران مرکزی تبلیغات خود را بر مدار عقیده اصلی بزرگترین گروه از اسماعیلیان نخستین که به مهدویت محمد بن اسماعیل قائل بودند، گذاشتند و خود را تنها در میان تعداد کمی از محارم و اصحابشان، حجت یا نماینده تام الاختیار مهدی غائب معرفی کردند ، زیرا عامه پیروان آنان هیچ گونه اطلاعی از هویت این رهبران و مرکز فعالیتشان که از خوزستان و جنوب عراق به شهر سلمیه در شام انتقال پیداکرده بود نداشتند .

ناگفته پیداست که چنین جنبشی با اعتقاد به ظهور قریب الوقوع مهدی محمد بن اسماعیل که می بایست حکومت عدل را در جهان مستقر سازد ، می تواند مورد استقبال و توجه گروههای محروم از طبقات اجتماعی مختلف ، از آن جمله: کشاورزان فاقد زمین در عراق و قبیله نشینان بدوی در یمن و عربستان ( که منافع آنان با منافع طبقات ممتاز شهرنشین و دستگاه متمرکز حکومتی عباسیان متفاوت بود ) قرار گیرد.[8]

دعوت اسماعیلی به خصوص در جنوب عراق ، فارس ، منطقه جبال ، خراسان و ماوراءالنهر و نیز در شرق عربستان (بحرین)، یمن و بالاخره شمال افریقا استقرار یافت. موفقیت دعوت اولیه اسماعیلیه با استقرار دولت فاطمی در سال 297 ه ق / 909 م در شمال آفریقا به اوج خود رسید . دوران فاطمی را اغلب به « عصر طلایی » اسماعیلیه وصف کرده اند.[9]  مقر دولت فاطمیان بعدها به شهر قاهره در مصر انتقال یافت در آنجا نیز آنان توجه خود را به امور دعوت معطوف ساختند ولی این یکپارچگی آنان بعد از فوت مستنصر در سال 487ه ق / 1904 م بر سر جانشینی خلیفه ، به دو شاخة متخاصم مستعلویه و نزاریه تقسیم شد.

‌اعتقادات اسماعیلیان

بعد ازآگاهی از طریقه پیدایش این فرقه ، برای آشنایی بیشتر با آن و طرز تفکراتشان می بایست به اعتقادات آنها پرداخت. آنچه در این مجمل می گنجد گلچینی از اعتقادات آنان می باشد که از کتب مختلف گردآوری شده است:

1. کتاب­های نازل شده ، به خصوص قرآن مجید ، و شرایعی که در آنها مندرج است دارای یک معنای لفظی ظاهری هستند که باید آن را از معنای درونی یا حقیقت روحانی نهفته در باطن آنها متمایز دانست.

2. ظاهر احکام و شرایع دینی که به وسیله پیامبران ابلاغ شده است، در هر دوره ای از تاریخ مذهبی بشریت تغییر می یابد و حال آنکه باطن که دربردارندة حقایق است ثابت و بدون تغییر باقی می ماند .

3. وجود خدا نه از طریق عقل و نه از طریق دل ،‌ب لکه از طریق امامان اثبات می­شود.

4. خدای سبحان هرگز شناخته و درک نمی شود و وجودش قدیم و ذاتی است .

5. شرّ در ابداع ریشه و اصلی ندارد و شرور موجود در عالم بالعرض پدیدار شده اند.

6. بعثت پیامبران لازم است و پیغمبر ناطق و صاحب شریعت است ، در حالی که امام صامت و اساس شریعت می باشد.

7. جهان توسط فیضی از خداوند ، از طریق سلسله ای از واقعیت ههای روحانی صادر شده است .

8. اسماعیلیان به علوم غریبه بالاخص به علم اعداد، جبر، طلسمات و نجوم و کیمیا و طب توجه خاصی معطوف می داشتند. عدد هفت ، به عنوان عدد مقدسی برای آنان بود . به تسخیر کواکب توجه داشتند و کتبی در این باب تدوین نموده اند.[10]

اسماعیلیان در ایران

با آشنایی از فرقه اسماعیلیه و اقسام آن ، نوبت به بحث اصلی می رسد ، یعنی  حضور و گسترش اسماعیلیان در ایران .

حسن صباح و پیدایش نزاریان در ایران

با تکیه بر روایات رسیده از مورخین، پیرامون شروع دعوت اسماعیلی، چنین دانسته می شود که اسماعیلیان در قرن سوم در مناطق ایران وجود داشته اند. تاریخ شکل گیری اسماعیلیان در ایران و نحوه فعالیت آنها تا پیش از این تاریخ نیز به دلایل مختلفی، در اختیار پژوهشگران نمی باشد. گزارش های پراکنده دیگری پیرامون اسماعیلیه ایران در قرن چهارم، حاکی از حضور آنان در این سرزمین است، ولی با وجود این نقل های تاریخی، ‌هنوز هم ابهامات زیادی در این دوره موجود می باشد که احتیاج به بررسی و تحقیق وسیع دارد .

اما در مورد اینکه چگونه اسماعیلیه راه به ایران باز کرد، باید گفت پس از شکل گیری دولت فاطمی، این دولت اقدام به  فرستادن داعیان به مناطق مختلف کرد، ‌از آن جمله می توان از ایران نام برد. به عنوان مثال می توان از ابوحاتم رازی، ابو عبدالله نسفی، حمیدالدین احمد کرمانی و... نام برد، البته از داعیان بزرگ اسماعیلی می توان به ابو یعقوب سجستانی اشاره کرد که در واقع ادامه دهنده تفکر فلسفی استاد خود ، نسفی بوده است .[11] او و استادش مناظرات پرارزشی با فلاسفه عصرشان داشته اند.[12]

و اما حسن صباح[13] او که آغازگر حرکت اسماعیلیه نزاری در ایران است، بنا بر گفته خودش، زادگاهش شهر شیعی نشین قم بوده (هر چند وی در اصالت اهل حمیر در یمن می باشد)، ولی به علت تکاپویش در طلب دانش به شهر ری نقل مکان می کند و در آنجا به تحصیل علم می پردازد تا هم بتواند در دیوان رسالت برای خویش شغلی به دست آورد و هم به معلومات وسیعتری دست پیدا کند. وی در مورد مذهبش می گوید که خانواده او شیعه اثنی عشری بوده اند و خود او نیز بر این عقیده استوار بوده و دیگر مذاهب را ملحد می خوانده است. این مطلب در مناظراتش با امیره ضراب از داعیان اسماعیلی به خوبی آشکار است، چنانچه وقتی امیره، ‌او را دعوت به آئین اسماعیلی می کند وی می گوید :‌ «من در مسلمانی هرگز شک و شبهه ای نداشته ام و هرگز نپنداشتم که حق را خارج از مسلمانی بیابم و مذهب اسماعیلی فلسفه است و حاکم مصر متفلسف». اما گویا این اندیشه و اعتقاد او، در قلب و وجودش راه نیافته بوده ، زیرا به گفته خودش بعد از چند جلسه مناظره و گفتگو با امیره ضراب ، احساس کرده که در دلش به اسماعیلیه مایل شده است . او همچنین در پی تحقیقاتش در مورد این آئین ، از بونجم سراج دیگر داعی اسماعیلی فحص و جستجو می کند و او نیز با شرح و تفصیل به تبیین آیین اسماعیلی می پردازد، در نهایت با گرفتن عهد بیعت از مؤمن ( داعی اسماعیلی که از طرف عبدالملک عطاش[14]نیابت دعوت داشته) به آئین اسماعیلیه در می آید .

در سال 464 ه ق عبدالملک عطاش به ری آمده و با حسن ملاقات می کند و او را برای نیابت دعوت می پسندد و ظاهراً بعد از گذشت چند سال گذراندن مقدمات و تعلیماتی خاص ،  در سال 469 ه ق به او فرمان می دهد تا برای دیدار با مستنصر خلیفه فاطمی به مصر سفر کند.

حسن صباح در لباس تاجران در سال 479 یا 481 ه ق به مصر رفته[15] و با مستنصر ملاقات می کند و به او می گوید که به دعوت او می پردازد ، سپس از او سؤال می کند : «امام بعد از شما کیست ؟» مستنصر در جواب وی می گوید :‌ «پسر بزرگم نزار».[16] این چنین شد که حسن صباح به عنوان آغازگر دعوت اسماعیلی در ایران به امامت نزار معتقد شده و به دعوت او پرداخت .

حسن به مدت یک سال و نیم در مصر ماند ، در طی این مدت ، مستنصر دائما از وی تمجید می نمود و می گفت : «فصیح تر از او در میان این طایفه نیست و ازآثار او معلوم میشود که کارهای عظیم به دست او واقع و صادر خواهد شد ، او را بسیار مدد خواهیم کرد ». ستایش های پی در پی مستنصر ، حسادت امیر الجیوش بدر را بر می انگیزاند ، پس از فوت مستنصر در سال 487 ه ق ، اختلاف بر سر جانشینی او بین پسرانش رخ داد، ‌امیر الجیوش بدر از آن جهت که پدرزن مستعلی بود می خواست مستعلی خلیفه گردد و می دانست که حسن بر اساس مذهب اسماعیلی  بر دعوت نزار می باشد و از او طرفداری می کند، تصمیم به اخراج او از مصر گرفت .

با اخراج حسن از مصر، ‌دوران نوین کوشش حسن صباح آغازگردید. او بیش از ده سال با اسماعیلیان در ارتباط بوده، به سوریه و مصر سفر کرده و یک سال و نیم هم در پایتخت فاطمیان زیسته بود. دوره انباشتن دانش سیاسی و مذهبی پایان یافته و زمان تلاش سیاسی و تبلیغ فرارسیده بود .

در این هنگام فرمانروایان سلجوقی در ایران، از فعالیت ها و ارتباطات او با اسماعیلیان آگاه شده و به دنبال او می گشتند . حسن که به ایران آمده بود به اصفهان رفت و در خانه یکی از هوادارانش پنهان شد . در این هنگام تمام توجه او به قلعه الموت[17] بود زیرا آن را دژ مناسبی برای شروع جنبش نزاری می دانست . در آن زمان مهدی علوی از طرف سلطان ملکشاه ، حاکم بر آنجا بود ، حسن توانست وی را کنار زده و خود بر الموت در سال 483 ه ق مستقر گردد . بعد از استقرارش ، به عنوان رهبر اصلی نزاریان تعالیم جدیدی را مطرح ساخت که مقداری با تعالیم فاطمیون تفاوت داشت؛ از این رو دعوت حسن صباح ، دعوت جدیده نام گرفت . وی شروع به فرستادن داعیان به اطراف و اکناف نمود .

در سال 485 ه ق ، جنگ های سلجوقیان با الموتیان شروع شد ، چنانچه غلام سلطان ملکشاه به نام «آلتون تاش»[18]که رودبار در وجه اقطاع او بود به قلعه حمله می کرد و از اتباع حسن هر که را می دید می کشت ، از آن جهت که ذخیره ای در قلعه نمانده بود کار بر حسن سخت شد که در این هنگام مرگ آلتون تاش موجب قوت او شد . ولی چندی بعد «ارسلان تاش» به دفع حسن پرداخت و آن قدر پیشروی کرده بود که نزدیک بود قلعه را بگیرد ، در این هنگام دهدار ابوعلی اردستانی از قهپایه طالقان و ری ، 300 نفر را برای کمک به سوی حسن فرستاد که در نتیجة شبیخون به لشکر ارسلان تاش پیروز شدند .

در این مدت حملات زیادی به نزاریان در این مدت شد ولیکن در هر بار با شکست مواجه شده و نزاریان جان سالم به در بردند.

بعد از سلطان محمد، سلطان سنجر به حکومت رسید ، او نیز به دنبال دفع حسن و ملاحده بود ، در این زمان بود که زن حسن ، زنی را از خواص سلطان فریب داد تا شبی در خوابگاه سلطان کاردی را به زمین فروبرد . وقتی سلطان آن خنجر را دید بسیار بر جان خود ترسید و ترس او وقتی بیشتر شد که پیغامی از حسن صباح دریافت نمود که او برای سلطان نوشته بود : « اگر نه حب سلطان در دلم بودی ، آن کارد را که در زمین سخت فروبرند ، در سینه و شکم نرم آسانتر بودی . من گرچه بر این سنگم ‌ هر که شما را محرمند مرا همدمند.»[19] در نتیجه ، در طول حکومت سلطان سنجر هیچ حمله ای به حسن و نزاریان نشد .

نزاریان در ده سال اول جنبش خود ، تنها به تسخیر قلاع در سرزمین هایی می پرداختند که در مناطق صعب و کوهستانی قرار داشت ، مثل رودبار و سلسله جبال البرز در جنوب دریای خزر و کویرهای قهستان و سرحدات کوهستانی میانه فارس و خوزستان . درواقع کار حسن در ابتدا ، دو جنبه داشت : یکی اینکه مردم را به کیش اسماعیلی در آورد و دیگری اینکه قلاع بیشتری تسخیر کند . که وی بر هر دو کار توفیق یافت و قلاعی را از حدود خراسان تا شام تسخیرکرد .

حسن ، حدود 35 سال حکومت کرد و در طی آن دعوی زهد می کرد، او حتی دو پسرش را در زیر چوب کشت ، یکی را به اتهام شراب خواری و دیگری را به اتهام زناکردن.[20] البته می توان اینگونه کارهای افراطی او را به این جهت دانست که وی نمی خواست وجه زاهدانه خودش تخریب شود .

حسن ، پس از یک بیماری ، در سال 518 ه ق در گذشت . وی پیش از مرگش ، کیابزرگ امید را از قلعه لمسر فراخواند و رهبری اسماعیلیان را به او واگذار کرد .

فدائیان اسماعیلی

نزاریان به دلیل نداشتن توان نظامی در برابر سلجوقیانی که دارای قدرت نظامی غیرمتمرکز و بسیار برتر بودند، سیاست مخوف ترور و قتل های بزرگ به دست فدائیان اسماعیلی را برگزیدند. این خط مشی بسیار مؤثر واقع شد و در مدت کوتاهی، بیشترین قتلهای سیاسی مهم، دست کم در سرزمین های مرکزی اسلامی ، به خنجر فدائیان نزاری ، که به ندرت جان سالم از معرکه به در می بردند نسبت داده شده است . اولین فردی که ترور شد خواجه نظام الملک ، وزیر مقتدر ملکشاه سلجوقی بود.[21] 

قتلهای سرزمین های شرقی دوره الموت ، نقش مهمی در شکل دادن به عقاید ونظریات ضد نزاری در جامعه مسلمین داشت ، از طرفی دیگر گزارش ها و اخبار خصمانه و غلط درباره اسقاط و نسخ ادعایی شریعت نیز به پدیدآمدن تصویری منفی از نزاریان شدت بخشید.[22]

طرز انتخاب کاردزن­های اسماعیلی که فدائیان خوانده می شدند روشن نمی باشد و در تاریخ مطلبی در این باره وجود ندارد . تنها به همین مقدار یافت می شود که حسن صباح برای رسیدن به هدفش راهی کوتاه را برگزید وآن از بین بردن بزرگانی از علماء و امراء بود که بر ضد اسماعیلیان اقدام می کردند ، زیرا با این تدبیر ، رعب و وحشتی در دل آنان ایجاد کرده و آنها را از دادن فتوا بر ضد اسماعیلیه و بدنام کردن آنان در میان مردم و از شدت عمل در برابر این فرقه باز می داشت .[23]

شکی نیست که از نگاه اسماعیلیان ، روش آدم کشی نه تنها روش قهرمانانه بلکه کاملاً عادلانه و انسانی بود .[24]

فدائیان اسماعیلی به «حشاشین» نیز معروف شده اند. ظاهرا قدیمی ترین جایی که لفظ حشیشیه بر نزاریان اطلاق شده ، نامة جدل گونه ضد نزاری در حوالی 516 ه ق که از طرف دیوان رسائل فاطمیان در قاهره به نام آمر ، خلیفه فاطمی در آن زمان امام مستعلویان بود صادر شده ، می باشد .[25]

البته لازم به ذکر است که مورخان ایرانی دوره ایلخانان، ‌از جمله جوینی و رشیدالدین فضل الله، ‌در اشاره به نزاریان ایران، ‌لفظ حشیشیه را به کار نبرده اند. درحقیقت کلمه حشیشی و مشتقات آن ( تا آنجا که فرهاد دفتری از مورخین ساعی در باب اسماعیلیه بیان می دارد) در هیچ یک از متون فارسی دوره الموت و دوره بعد از  آن ، نیامده است .[26]

حشیش یا حشیشیه نام عربی ماده ای است که از شاهدانه[27] ( قنب ، بنگ) گرفته می شود . شاهدانه گیاهی است قابل کشت که به عنوان ماده مخدر به کار برده می شده است . استعمال کنندگان آن صریحاً از جمله مطرودان و رانده شدگان اجتماع و از جمله جنایتکاران محسوب می شدند؛ به جهت اینکه فدائیان با بی باکی تمام دست به جنایات مختلفی می زدند آنان را به نام حشاشین می خواندند.

غربیان به ویژه از اعمال جانبازانه فدائیان نزاری تحت تأثیر قرار گرفته بودند ، در واپسین دهه های قرن 12 میلادی، برای توضیح و توجیه انگیزه های جانبازی آنان، مطابق رضایت خاطر خود دست به خیالبافی زده اند .

تهمت در اثر تخدیر به حشیش[28]در مورد فدائیان از شگفت انگیزترین تهمت هایی است که به آنها زده شده است ، زیرا مسلم است که استعمال حشیش ، صفات عالی نفسانی انسان را از قبیل شجاعت ، کرامت و غیره ، از بین می برد و کسی که چنین موادی را استعمال کند ، اسرارش را برملا می کند . و این بر خلاف مقتضیات یک فدایی و چریک موظف به مأموریت های مهم است ، به طوری که بعد از شجاعت ، رازداری لازمه یک فدائی بوده است .[29]

لیکن مستشرقین‌ به دنبال توجیه رفتار آنان به دنبال خرافات و زدن تهمت هایی به فدائیان بوده اند . چنانچه عملیات ترور توسط آنان را در حالت نئشگی  در اثر استعمال حشیش دانسته اند .

‌سوال این است که فدائیان اسماعیلی با اجرای چنان کارهای سخت و دشوار که نیاز بسیار به هوش و درایت و رازداری دارد ، چگونه ممکن است که در اثر استعمال حشیش و در حال نئشگی دست به این اعمال زده ، بدون اینکه هیچ خطایی از آنها سر بزند و البته این محال است ، زیرا حشیش و مواد مخدر قدرت حافظه و تسلط فرد بر عمل را کاهش می دهد .

سرانجام نزاریان

چنانچه گذشت، حسن صباح بر اثر بیماری در سال518 ه ق درگذشت و کیابزرگ امید، جانشین وی شد.

بنابرآنچه در تاریخ بیان شده، وقتی که یک سلطان سلجوقی می مرد، بلافاصله تمام فعالیت ها تعطیل شده و دوره ای از فترت و کشمکش بر سر جانشینی رخ می داده است ، بر این اساس بسیار بودند کسانی که انتظار داشتند تا دولت اسماعیلی نیز پس از مرگ حسن صباح دچار چنین کشمکشی شود. این مطلب را از حمله سلطان سنجر که سالها اسماعیلیه را از ترس جانش به حال خود رها کرده بود ، می توان دریافت. زیرا او دو سال بعد از به حکومت رسیدن کیابزرگ امید به قلاع اسماعیلیه حمله کرد و تنها توجیه قانع کننده برای تصمیم وی را، اعتماد و قدرت روزافزون سلطان و ضعف تصوری اسماعیلیان در دوران حکومت فرمانروای جدید می توان دانست.[30]

دوران حکمرانی کیابزرگ امید بعد از گذشت 14 سال و دو ماه و بیست روز  با مرگ وی در (26جمادی الاول  532 ه) به پایان رسید.[31]

وی سه روز پیش از مرگش ، پسرش محمد را به عنوان جانشین خود معرفی کرده بود. محمد نیز مانند پدرش به ادامه دعوت جدید پرداخت.

اما پس از محمد پسرش حسن در سال 558 ه ق جانشین وی گشت. او تحول عظیمی در عقیده اسماعیلیه نزاری ایجاد کرد . حکمرانی حسن در آغاز بدون حادثه ای خاص طی شد ، تنها رعایت امور شرعی که قبلا با شدت اجرا می شد اندکی با سستی همراه گردید . ولی پس از گذشت دو سال و نیم از حکمرانیش ، در ماه رمضان که ماه صیام و روزه مسلمانان است ،‌ دعوت قیامت خویش را مطرح نمود.[32] وی انجام تکالیف دینی را رها کرده و روز ضربت خوردن علی (علیه السلام) را عید دانسته و این روز را «عید القیام» نامید .

او ادعا کرد ، هر چند در ظاهر فرزند محمد بن بزرگ امید دانسته شده ، ولی در حقیقت امام وقت و پسر امام از اولاد نزار بن مستنصر می باشد.[33] با ادعاهایی که حسن نمود و خود را امام وقت معرفی کرد مورد مخالفت عده ای از نزاریان واقع شد از آن جمله حسن بن نام آور دیلمی( برادر زنش) ، که در نهایت به ضرب کارد وی در سال 561 ه ق  کشته شد.[34]

بعد از حسن، پسر نوزده ساله اش محمد جانشین وی شد. او نیز در راستای اعتقاد پدرش گام برداشت و خود و پدرش را از اولاد نزار و بنابراین امام معرفی کرد. در طی حکومت طولانی وی، دعوت قیامت توسعه و تکامل زیادی یافت و اما از نظر سیاسی، تنها حادثه مهم در دوران حکومتش ، اقدام فدائیان به ترور وزیر خلیفه عباسی بود.[35]

او 46 سال حکومت کرد و در سال 607 ه ق فوت کرد. مورخین احتمال داده اند که وی را با سم کشته اند. در برخی کتب، ذکر شده که پسرش جلال الدین وی را مسموم ساخته و سپس به جای پدر نشسته است.[36]

جلال الدین حسن  حدود ده سال حکومت کرد ، وی در زمان حیات پدرش علائمی از مخالفت را از خود نشان داده بود ، وی وقتی به حکومت رسید ملقب به «حسن نومسلمان» شد، زیرا او به ترویج اوامر و نواهی شرعی و آداب و سنن اسلامی پرداخت. او همچنین با ناصرلدین الله خلیفه عباسی رابطه دوستی برقرار کرد.[37]

 زمان او مطابق با اولین حمله مغول می باشد که وی از نخستین افرادی بود که پیام تهنیت و خوش آمد به خان مغول فرستاد ودر واقع تسلیم آنها شد .[38]

در مورد مرگ او احتمال داده اند که زنان او به اتفاق خواهرش و جماعتی از خویشان با زهر وی را مسموم کرده باشند.[39]

پس از جلال الدین حسن، علاء الدین محمد ـ فرزند 9 ساله اش ـ  در سال 618 ه ق  بر سر کار آمد .  او تا مدتی سیاست پدر را دنبال نمود ولی به تدریج و با قدرت یافتن حکومتش ، توجهی به رعایت احکام دینی نکرد.

در طی سال­های نخست حکومتی او، موقعیت بسیار مساعدی برای بسط نفوذ و قدرت بیشتر اسماعیلیه پیش آمد، زیرا دولت خوارزمشاهی که در آن هنگام دشمن اسماعیلیان بودند در نتیجه حمله مغول از هم پاشیده شده بود.[40]

اما علاء الدین بیشتر اوقاتش را به تبه کاری و مستی می گذرانید و در نهایت در سال 653 به طور ناگهانی کشته شد .[41]

او در زمان حیاتش ، رکن الدین خورشاه را که کودکی بیش نبود ، به عنوان ولیعهد خود انتخاب نمود . رکن الدین تنها یک سال به حکومت پرداخت ، زیرا دوران حکمرانی وی برابر با حمله دوم مغول به رهبری هولاکوخان به ایران بود. رکن الدین با فرستادن برادرش ـ شهنشاه به مغول ، از خان مغول تقاضای مصالحه کرد. هولاکوخان از اینکه وی برادرش را فرستاده، ‌اظهار خرسندی نمود اما در پیامی به امام اسماعیلی دستور داد تا قلاع را تخریب نموده و خود تسلیم مغول شود . اما خورشاه در برابر آن مقاومت کرد و یک سال مهلت طلبید .

بار دیگر هلاکوخان پیغام داد که در دماوند است و هر چه زودتر و حداکثر در ظرف 5 روز باید خورشاه خود را تسلیم نماید و به عنوان پذیرش این دستور ابتدا فرزندش را بفرستد. وی نیز چون نمی خواست تسلیم مغولان شود ، فرزند هفت ساله اش را پیش فرستاد. اما هولاکو که در مورد فرزند حقیقی بودن آن کودک برای خورشاه سوء ظن پیداکرده بود، در پیامی دیگر مبنی بر اینکه این فرزند خیلی کوچک است،‌ دستور داد که این بار برادر دیگرش را بفرستد. خورشاه نیز چنین کرد. مدتی بر همین منوال گذشت و خورشاه خود را تسلیم ننمود .[42]

گویا در میان اسماعیلیان ، بین کسانی که راه عاقلانه را تسلیم در برابر مغول می دانستند و کسانی که ترجیح می دادند مقاومت کرده و تا پای جان بجنگند اختلاف افتاده بود . در این میان خورشاه طرفدار نظر اول بود. تردیدی وجود ندارد که خواجه نصیرالدین طوسی در مورد این نظر خورشاه مؤثر بوده است، زیرا او بود که به خورشاه گفت ستارگان علائم مشئوم و منحوسی را نشان می دهند و بهتر تسلیم شدن در برابر مغولان است.[43]

خورشاه پس از مدتی تسلیم شد و هلاکو نیز به خوبی از وی پذیرایی نمود و حتی آرزوهای شخصی او را نیز برآورده ساخت.

علت علاقه مندی هولاکو به وی ، بسیار واضح بود ، زیرا هنوز چند قلعه در تصرف اسماعیلیان بوده و احتمال مزاحمت برای مغولان وجود داشته است  ، به همین خاطر وجود امام اسماعیلی و احترام و اکرام وی موجب می شد تا وی دستور تخریب قلاع را به راحتی صادر نموده و اسماعیلیان به سبب تبعیت از امام این کار را کرده و تسلیم شوند .[44]

اما بعد از مدتی که قلاع بیشتری به تصرف مغولان درآمد ، دیگر حضور وی ارزشی نداشت . و مقاومت بعضی از قلعه ها در برابر مغولان نشان داد که دیگر از خورشاه نیز کاری ساخته نیست .

به فرمان هولاکو تمامی خدم و حشم وی را کشتند و او را بنابر تقاضایش به پایتخت مغولان فرستادند . ولیکن خان مغول او را نپذیرفت و شرط پذیرش وی را تسلیم تمام قلاع بیان کرد . خورشاه نیز با پذیرفتن شرط، تصمیم به بازگشت به ایران کرد ، در راه بازگشت مغولان به دستور خان مغول او را از جاده به کناری کشیده و به طرز فجیعی کشتند.[45]

این چنین شد که الموت و دولت نزاریان سقوط کرد ، البته برای مدتی اسماعیلیان هم چنان فعالیت داشتند و در سال (674ه) حتی توانستند برای مدت کوتاهی دوباره الموت را به چنگ آورند ، ولی به هر حال جنبش آنها فروریخت و از آن زمان به بعد تنها به صورت فرقه کوچکی در سرزمین های فارس زبان باقی ماندند ،‌و در مشرق ایران ، افغانستان و جایی که اینک آسیای مرکزی شوروی است ، پراکنده شدند.[46]

نتیجه گیری

نتایج به دست آمده از این تحقیق عبارت اند از:

1. ‌اسماعیلیه فرقه ای از مسلمانان شیعه اند که بر اساس اختلاف در جانشینی امام جعفرصادق (علیه السلام) پدید آمدند . آنان معتقد به امامت اسماعیل بن جعفر شده و او را امام منصوص بعد از امام ششم دانستند.

2. فرقه نزاریه، یکی از فرقه­های انشعابی اسماعیلیه است که از زمان فوت مستنصر و پس از اختلاف میان دو فرزندش ( نزار و مستعلی ) بر سر جانشینی پدید آمد.

3. حسن صباح منادی و رئیس فرقه نزاری در ایران بود که مرکز دعوتش را در ایران ، در قلعه الموت قرار داد. او با هدف تسخیر قلاع بیشتر و ترویج آئین اسماعیلی ، در پی تشکیل حکومتی مستقل از دولت فاطمیان بود.

4. موفقیت نزاریان مرهون وجود فدائیان اسماعیلی است. آنهایی که با هوش ، ذکاوت ، دقت عمل و اعتقاد راسخ خود علیه بزرگانی که بر ضد نزاری عمل می کردند، دست به اقداماتی زده و در نتیجه در دل آنان رعب و وحشت ایجاد می نمودند که از اقدامات فدائیان به ترور خواجه نظام الملک اشاره کرد.

4. پس از حسن صباح، کیابزرگ امید و سپس محمد بن بزرگ امید جانشینان وی شدند، اما با حملة دشمنان به ایشان، دولت نزاری رو به انحطاط و زوال نهاد.

5. رکن الدین خورشاه آخرین حاکم نزاری بود که با حملة دوم مغول(هولاکوخان) و تهدید هلاکو مجبور به تسلیم شده و دستور به تخریب قلاع را صادر نمود که در نهایت هم موجب قتل وی و هم انحطاط کامل نزاریان شد.

فهرست منابع

1 . الأمین، حسن، اسماعیلیون ومغول وخواجه نصیرالدین طوسی،مهدی زندیه،دائره المعارف  فقه اسلامی، قم ، اول ،1382.

2 . ابن اثیر،الکامل فی التاریخ،دارالکتب العلمیه،بیروت،اول،1407ه ق .

3 . ا.جمال،نادیه،بقای بعد از مغول،فریدون بدره ای،فروزان روز،تهران،1382.

4 . احمدشرف،طه،دوله النزاریه اجداد أغاخان،مکتبه النهضه المصریه ،قاهره ،اول ،1369ه.

5 . اشپولر،برتولد،تاریخ مغول در ایران سیاست،حکومت و فرهنگ دوره ایلخانان ، محمود میرآفتاب،انتشارات علمی و فرهنگی،بی جا،دوم، 1365

6 . تامر،عارف،تاریخ الإسماعیلیه الدوله النزاریه،ریاض الریس،لندن، بی تا.

7 . جعفریان،رسول،تاریخ تشیع در ایران،انصاریان،قم،اول،1380.

8 . جمال الدین،محمدسعید،دوله الإسماعیلیه فی الإیران،الدارالثقافه للنشر،قاهره،بی تا.

9 . جوینی، علاءالدین عطا ملک ، تاریخ جهانگشای جوینی ، ارغوان،تهران،چهارم،1370.

10. چهاردهی، نورالدین، شناخت حسن صباح و کارهای شگرف او ، بی نا،بی جا، بی تا.

11. حسینیان مقدم،حسین و دیگران ، تاریخ تشیع ، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ، قم ، چهارم،1386.

12. خانلو،منصور،عقاب سفید(پژوهشی درزندگی حسن صباح وفرقه اسماعیلیه)، تلاش ، تبریز،اول،1363.

13. خواوندشاه،برهان الدین،تاریخ روضه الصفا،پیروز،تهران،1339.

14. دفتری،فرهاد،افسانه های حشاشین یا اسطوره های فدائیان اسماعیلی،فریدون بدره ای،فروزان روز،تهران، اول،1376.

15. ــــــــــ ، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ـــــ ، ــــــ ، ـــــ ، چهارم ، 1385.

16. رضوانی،محسن،ترجمه تصویرشیعه دردائره المعارف امریکانا ، امیر کبیر ، تهران ، اول،1382.

17. شهرستانی،محمدعبدالکریم،ملل و نحل ، دارالفکر، بیروت،1429-1428 ه .

18. صفری فروشانی،نعمت الله،غالیان،آستان قدس رضوی،مشهد،دوم،1388.

19. گروه مذاهب اسلامی،اسماعیلیه،مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم ، اول ، 1381.

20. لودمیلاولادیمیرونا،استرویوا،تاریخ اسماعیلیان،پروین منزوی،اشاره،تهران،اول،1371.

21. لویس،برنارد،بنیادهای کیش اسماعیلیان،ابوالقاسم سری،ویسمن،تهران،اول،1370.

22. ــــــــــ ، تاریخ اسماعیلیان،فریدون بدره ای،توس،تهران،1362.

23. ــــــــــ ، فدائیان اسماعیلی، ــــــــــ ، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، بی جا، 1371.

24. مجلسی،محمدباقر،بحارالانوار،مؤسسه الوفاء،بیروت،دوم،1403ه .

25. مستوفی،حمدالله،تاریخ گزیده،سپهر،تهران،سوم،1364.

26.مشکور،محمد جواد،تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم،اشراقی ، تهران ، پنجم ،1372.

27. ـــــــــ ، ترجمه فرق الشیعه نوبختی ، بنیاد فرهنگ ایران ، بی جا ، 1353.

28. موسوی بجنوردی،کاظم، دایره المععارف بزرگ اسلامی، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، دوم، 1385.

29. میرابوالقاسمی،محمدتقی،بازمانده میراث اسماعیلیه در ایران،پیام فرهنگ ، رشت ،  اول ،1384.

30. نوبختی،حسن بن موسی، فرق الشیعه،المکتبه المرتضویه،نجف،1355.

31. هاجسن،مارشال گ.س ، فرقه اسماعیلیه، فریدون بدره ای،شفق،تبریز،دوم،1346.

32. همدانی،رشیدالدین فضل الله ، جامع التواریخ،بنگاه ترجمه و نشر کتاب،تهران،دوم، بی تا .

پی نوشت



[1] . موسوی بجنوردی ،کاظم،دائره المعارف بزرگ اسلامی ،مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی،تهران،دوم،1385،ج8،ص 680.

[2] . گروه مذاهب اسلامی، اسماعیلیه ، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب ، قم ، اول ، 1381 ، ص 11.

[3] . چهاردهی، نورالدین، شناخت حسن صباح و کارهای شگرف او ؛ برگرفته از باب اسماعیلیه در فرق الشیعه نوبختی، ص101.

[4] . شهرستانی،محمد عبدالکریم،الملل و النحل ، دارالفکر، بیروت،1429- 1428 ه ، ص 135.

[5] . نوبختی ، حسن بن موسی ، فرق الشیعه ، المکتبه المرتضویه ، نجف ، 1355 ، ص 69- 67.

[6] . دفتری ، فرهاد ، تاریخ و عقاید اسماعیلیه ، فریدون بدره ای ،‌فرزان روز ، تهران‌، چهارم، 1385،ص 11.

[7] . مشکور ، محمد جواد ،‌ترجمه فرق الشیعه نوبختی ،‌بنیاد فرهنگ ایران ، بی جا ، 1353 ، ص 219 ـ 217.

[8] . گروه مذاهب اسلامی ، همان ، ص 14. لویس، برنارد، بنیادهای کیش اسماعیلیان ، ابوالقاسم سری،ویسمن، تهران،اول،1370،ص134.

[9] . همان، ص 17. دفتری، همان، ص 12.

[10] . گروه مذاهب اسلامی ،همان،صص 16-15و22 و72-62و85و98. رضوانی،محسن،ترجمه تصویرشیعه از دائره المعارف آمریکانا ،امیرکبیر،تهران ، اول ،1382،ص73 . چهاردهی ، همان ، ص 119-114.

[11] . احمدشرف،طه،دوله النزاریه اجدادأغاخان،مکتبه النهضه المصریه،قاهره،اول،1369ه،ص 18. گروه مذاهب اسلامی ،همان،ص 405.

[12] . اشاره به نگرش فلسفی اسماعیلی دارد ، چرا که داعیان آن دارای تفکر فلسفی بوده و مناظراتی را نیز ارائه داده اند .

[13] . حسن بن علی بن محمد بن جعفر بن الحسن بن محمد الصباح ، تاریخ ولادت وی 444 ه ق یا 445 ه ق ذکر شده است و اما عارف تامر ، تتاریخ ولادت او را 447 ه ق می داند .

[14] . در آن زمان حجت اسماعیلیان در اصفهان وبنابر نقلی در عراق بوده است .

[15] . طه احمد شرف در کتاب دوله النزاریه خود علت رفتن حسن به مصر را رسمی برای ریاست دعوت مرکزی و محلی می داند چنانچه  هبه الله شیرازی و ناصری خسرو چنین کرده بودند . وی قصد حسن را تنفیذ سیاست مرسومه دانسته است .

[16] . در مورد ملاقات وی با مستنصر بین مورخین اختلاف است ، به گونه ای که صاحب جامع التواریخ و همین طور ابن اثیر این روایت را برخلاف جوینی تصریح کرده اند .

[17] . در روزگاران قدیم ،آن را اله اموت می گفتند یعنی آشیانه عقاب . از نوادر اتفاقات عجیب و غریب اینکه حروف اله اموت به حساب هندی تاریخ سال صعود او بر الموت است (جامع التواریخ ، ص 104). عارف تامر : الموت در زبان فارسی یعنی آشیانه عقاب و در لغت عرب اصلش إله اموت بوده است و البته بعضی  آن را به معنای فنا گرفته اند  ( تاریخ الإسماعیلیه ، ص92 ) . حمدالله مستوفی در نزهه القلوب : آلوه در فارسی به معنای عقاب و آموت به معنی آموزش است ، درنتیجه الموت یعنی عقاب آموز یا عقاب آموخت.

[18] . در کتاب جوینی ص 199 «یورنتاش» آمده است .

[19] . مستوفی،حمدالله،تاریخ گزیده،سپهر،تهران،سوم،1364.جوینی،علاءالدین عطاملک،تاریخ جهانگشای جوینی،ارغوان،تهران،چهارم،1370، ص213.

[20] . مستوفی ، همان ، ص 521.

[21] . گروه مذاهب اسلامی ، همان ، ص 455.

[22] . دفتری ،فرهاد، افسانه های حشاشین یا اسطوره های فدائیان اسماعیلی،فریدون بدره ای،فروزان روز،تهران،اول،1376، ص154.

[23] . حسینیان مقدم،حسین و دیگران،تاریخ تشیع،پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ، قم،چهارم، 1386،ج 2 ، ص 89.

[24] . هاجسن ، همان ، ص 172. خانلو ،منصور ، عقاب سفید (پژوهشی در زندگی حسن صباح وفرقه اسماعیلیه)، تلاش ، تبریز ،اول ،1363، ص 45 .

[25] . الأمین ، حسن ، اسماعیلیون و مغول و خواجه نصیرالدین طوسی، مهدی زندیه ، دائره المعارف فقه اسلامی ،قم،اول،1382،ص152.

[26] . دفتری ، همان ، ص 156-155.

[27] . cannabis sativa ، نام لاتین آن می باشد .

[28] . محمد جواد مشکور در کتاب تاریخ  شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم ، ص 224 چنین می نگارد : حسن مأمورانی به نام فدائی داشت که آنها را با حشیش مست می کرده و لذات بهشتی را در نظر آنان مجسم می ساخته است و ایشان وقتی به حالت عادی برمی گشتند خیالات خود را واقعیت پنداشته ، در راه اجرای دستورات حسن از مرگ نمی ترسیدند

[29] . الأمین ، همان،ص152.

[30] . لویس،همان، ص 96-95.

[31] . خانلو ، همان ، ص 35.

[32] . لویس ، همان ، ص 105.

[33] . همان ، ص 107.   ممکن است این دیدگاه او و پذیرش این مطلب توسط برخی نزاریان ریشه در مطلبی داشته باشد که در برخی کتب به آن اشاره شده است . به عنوان نمونه در کتاب تاریخ گزیده از حمدالله مستوفی ص 518 آمده که :‌ » وقتی حسن به شام به جهت دعوت نزاربن مستنصر رفت و چند سال در آن جا ماند ، نزار بن مستنصر کودکی را از فرزندانش به او داد . حسن نیز آن کودک را به ایران آورد و پرورش داد.» ولی در طی این کتاب و کتاب های دیگر که به نقل از این مطلب پرداخته اند ، هیچ کدام سرانجام او را بیان نکرده اند .

[34] . خانلو ، همان ، ص 36.

[35] . لویس ، همان ، ص 108.

[36] . همان ، ص 113 . خانلو ، همان ، ص 36.

[37] . الأمین ، همان . خانلو ، همان .

[38] . لویس ، همان ، ص 130 .

[39] . لویس ، همان ، ص 117.

[40] . همان ، ص 121-119.

[41] . الأمین ، همان .

[42] . هاجسن ، همان ، ص 485-484. اشپولر،برتولد،تاریخ مغول در ایران ، محمود میرآفتاب،انتشارات علمی و فرهنگی ، بی جا ، دوم ، 1365، ص 54.

[43] . لویس ، همان ، ص 134-133.

[44] . همان ، ص 135.

[45] . همان ، ص 137.

[46] . لویس، همان ،‌ص 138 .

‌نویسنده: صابره احمدی موقر

منبع: جامعةالزهراء تحصیلات تکمیلی بین الملل

برای دیدن مطالب مربوطه  اینجا کلیک کنید.
عالییییییی بووووود
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
منوی موضوعات وبلاگ
سلام علیکم
به حول و قوه الهی این وبلاگ در تاریخ 19/10/1392 با هدف معرفی اجمالی فرق اسلامی و دفع شبهات وارده بر مکتب اهل بیت (علیهم السلام ) یعنی مذهب حقه شیعه اثنی عشری از جانب سایر فرق به ویژه وهابیت راه اندازی شد!
در ضمن برخی با امکانات تبلیغی بسیار عظیمی که در اختیار دارند اینطور وانمود می کنند که مسلمانها دو دسته اند آنهم شیعه و سنی!!!
اما ما می خواهیم بگوییم مسلمانها ده ها فرقه اند که یکی از آنها شیعه است!!!
دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آرشیو موضوعی وبلاگ